مافیای عاشق من💜
پارت 5 🖤
(کوک و دایون تو ماشین هستن)
دایون : چرا منو میبرید؟ (ترسیده و آروم)
کوک : خب دوست دخترمی !
دایون : چیییییی(یکم بلند)
کوک : چییی ندارهه
دایون : خب داریم کجا میریم؟
کوک : عمارت من 🖤
دایون : ...............
کوک : چرا سکوت کردی؟
دایون : چ..... ی. بگم؟
کوک :؟
دایون : ولش
پرش زمانی به وقتی که دایون و کوک رسیدن عمارت و اتفاقاتی که واسه دایون افتاد واسه سوهی هم افتاد (گشادی ادمین)
کوک : رسیدیم (روبه دایون)
دایون : .....
کوک : دایون؟ (دید خوابه بلندش کرد بردش تو اتاقش و خوابوندش)
(بچه ها الان ساعت 22:42 شبه و من باید بکپم فردا امتحان دارم فردا میذارم)
(کوک و دایون تو ماشین هستن)
دایون : چرا منو میبرید؟ (ترسیده و آروم)
کوک : خب دوست دخترمی !
دایون : چیییییی(یکم بلند)
کوک : چییی ندارهه
دایون : خب داریم کجا میریم؟
کوک : عمارت من 🖤
دایون : ...............
کوک : چرا سکوت کردی؟
دایون : چ..... ی. بگم؟
کوک :؟
دایون : ولش
پرش زمانی به وقتی که دایون و کوک رسیدن عمارت و اتفاقاتی که واسه دایون افتاد واسه سوهی هم افتاد (گشادی ادمین)
کوک : رسیدیم (روبه دایون)
دایون : .....
کوک : دایون؟ (دید خوابه بلندش کرد بردش تو اتاقش و خوابوندش)
(بچه ها الان ساعت 22:42 شبه و من باید بکپم فردا امتحان دارم فردا میذارم)
- ۴۴
- ۰۱ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط