دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۷۱🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
یهو ی گردنبند خوشگل دخترونه بود روی جعبه کادو یسری چیزایی مثل اینکه میخوام زی.رم باشی و چیزایی که با خوندنش خونم به جوش میومد نوشته بود با اخم به یوری نگاه کردم که با هول گفت یوری: اممم اینو برای یکی خریدم بدش به من که نذاشتم جعبه رو بگیره ی نگاه به جعبه ی کوچولویی که تو دستم بود انداختم و بعد به یوری نزدیکش شدم اونو بین خودم و دیوار زندانی کردم گفتم کوک: کوچولو اینو کی برات خریده یوری: ن..نمیدونم کوک: تو چشام نگاه کن بگو نمیدونی کی اینو برات خریده خم شده بودم رو صورتش صاف تو چشاش زل زدم چشاش ترس داشت کوک: بگو نمیدونی یوری چشاشو بست که محکم با مشت زدم به دیوار گفتم کوک: چشاتو بازکن یوری چشاشو باز کرد و گفت: هوووف میدونم کی اینو فرستاده دندونام رو بین هم فشار دادم گفتم کوک: اون کیه یوری: به تو مربوط نیست انقدر تو کارم دخالت نکن و با سرعت از پله ها رفت بالا منم رفتم دنبالش ولی تا خواستم بگیرمش رفت تو اتاق و درو قفل کرد کوک: یور این درو لعنتی رو باز کن یوری: کوک برو خواهش میکنم کوک: یور این درو باز کن یوری: کوک خواهش میکنم (با گریه) وقتی صدای گریه اش رو شنیدم دیگه واقعا دیوونه شدم رفتم پایین از روی عصبانیت با مشت محکم زدم به شیشه پنجره بعد محکم به دیوار میزدم با عصبانیت داد میزدم که یهو...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ❤️🩹✨️
⛓️🔗 پارت ۷۱🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
یهو ی گردنبند خوشگل دخترونه بود روی جعبه کادو یسری چیزایی مثل اینکه میخوام زی.رم باشی و چیزایی که با خوندنش خونم به جوش میومد نوشته بود با اخم به یوری نگاه کردم که با هول گفت یوری: اممم اینو برای یکی خریدم بدش به من که نذاشتم جعبه رو بگیره ی نگاه به جعبه ی کوچولویی که تو دستم بود انداختم و بعد به یوری نزدیکش شدم اونو بین خودم و دیوار زندانی کردم گفتم کوک: کوچولو اینو کی برات خریده یوری: ن..نمیدونم کوک: تو چشام نگاه کن بگو نمیدونی کی اینو برات خریده خم شده بودم رو صورتش صاف تو چشاش زل زدم چشاش ترس داشت کوک: بگو نمیدونی یوری چشاشو بست که محکم با مشت زدم به دیوار گفتم کوک: چشاتو بازکن یوری چشاشو باز کرد و گفت: هوووف میدونم کی اینو فرستاده دندونام رو بین هم فشار دادم گفتم کوک: اون کیه یوری: به تو مربوط نیست انقدر تو کارم دخالت نکن و با سرعت از پله ها رفت بالا منم رفتم دنبالش ولی تا خواستم بگیرمش رفت تو اتاق و درو قفل کرد کوک: یور این درو لعنتی رو باز کن یوری: کوک برو خواهش میکنم کوک: یور این درو باز کن یوری: کوک خواهش میکنم (با گریه) وقتی صدای گریه اش رو شنیدم دیگه واقعا دیوونه شدم رفتم پایین از روی عصبانیت با مشت محکم زدم به شیشه پنجره بعد محکم به دیوار میزدم با عصبانیت داد میزدم که یهو...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ❤️🩹✨️
۲۰.۸k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.