آه!رهرو که تماما ز خوشی هایش گفت؛جرس و دختر و یاقوت انار،و شکوفا شدن پاییزی،به تلالوی بهار!حال گشته ز پریشانی این فصل خزانچو مسافر و غریبی که سرش رفته کلاه!آه و آه...