مادربزرگم همیشه میگفت
مادربزرگم همیشه میگفت:
قلبت که بینظم زد، بدون که عاشقی …
اشکت که بیاختیار سرازیر شد، بدون که دلتنگی …
شبت که بیخواب گذشت، بدون که نگرانی …
روزت که بیشوق آغاز شد، بدون که نا امیدی …
سینهات که بیجا آه کشید، بدون که پُرحسرتی …
دلت که بیدلیل گرفت، بدون که تنهائی …
امروز تو نیستی مادربزرگ، امّا …،
اما من به همهٔ اون حرفات رسیدم!
ای کاش قبل از رفتنت، چارهٔ این وقتایی که برام پیشبینی کردی رو هم میگفتی …!
قلبت که بینظم زد، بدون که عاشقی …
اشکت که بیاختیار سرازیر شد، بدون که دلتنگی …
شبت که بیخواب گذشت، بدون که نگرانی …
روزت که بیشوق آغاز شد، بدون که نا امیدی …
سینهات که بیجا آه کشید، بدون که پُرحسرتی …
دلت که بیدلیل گرفت، بدون که تنهائی …
امروز تو نیستی مادربزرگ، امّا …،
اما من به همهٔ اون حرفات رسیدم!
ای کاش قبل از رفتنت، چارهٔ این وقتایی که برام پیشبینی کردی رو هم میگفتی …!
- ۸۲.۰k
- ۳۰ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط