«....فقط بهش نگاه میکردم. موکل هام شدید عصبی شده بودن.
«....فقط بهش نگاه میکردم. موکل هام شدید عصبی شده بودن.
_آقای ویزل، با شمام. حرفی برای گفتن ندارید؟.....»
#سرزمین_زیبای_من
قسمت یازدهم : یا مرگ یا پیروزی❌
وارد راهروی دادگاه شدم. اما نه برای دفاع از انسان های سفید. باید پرونده رو برای اثبات برتری خودم پیروز میشدم. باید به همه اونها ثابت میکردم که من با وجود همه تبعیض ها و دشمنی ها، قدرت پیروزی و برتری رو دارم. دیگه نه برای انسانیت، که انسانیتی وجود نداشت. نه برای دفاع از اون ۲تا سفید، که با بی چشم و رویی دستم رو گاز گرفته بودن. باید به خاطر دنیای بومی های سیاه و کسب برتری پیروز میشدم.
جلسه دادگاه شروع شد. موضوع پرونده به حدی ساده بود که به راحتی میشد حتی توی یک یا ۲جلسه تمومش کرد. اما تا من میخواستم صحبت کنم، وکیل خوانده توی حرفم میپرید یا مرتب فریاد میزد. اعتراض دارم آقای قاضی و با جمله وارده. دهان من بسته میشد. موکل هام به کل امیدشون رو از دست داده بودن و مدام با ناراحتی و عصبانیت، زیرچشمی بهم نگاه میکردن. یاس و شکست توی صورتشون موج میزد.
اومدم و توی جایگاه خودم نشستم؛ وکیل خوانده پشت سر هم و بی وقفه حرف میزد. حرف هاش که تموم شد، رفت و سر جاش نشست. قاضی دادگاه رو به من کرد.
_آقای ویزل! حرفی برای گفتن ندارید؟
فقط بهش نگاه میکردم. موکل هام شدید عصبی شده بودن.
_آقای ویزل، با شمام. حرفی برای گفتن ندارید؟
از جا بلند شدم. این آخرین شانس تمام زندگی من بود. یا مرگ یا پیروزی!
_حرف آقای قاضی؟ آیا گوشی برای شنیدن حرف انسان های مظلوم هست؟ آیا کسی توی این کشور، گوشی برای شنیدن داره؟
وکیل خوانده با عصبانیت از جا پرید. اعتراض دارم آقای قاضی. این حرف ها مال دادگاه نیست.
_اعتراض وارده. شما دارید توی صحن دادگاه اهانت میکنید.
_من اهانت میکنم؟ و صدام رو بالا بردم. من که هر بار دهنم رو باز کردم، اجازه صحبت بهم داده نشد؟
_همه شما خیلی خوب میدونید که تمام مدارک این پرونده به نفع موکل منه. من قبلا همشون رو به دادگاه تقدیم کرده بودم و امروز ما باید فقط برای تعیین جریمه و حق موکل من اینجا باشیم. اما چرا به من، حتی اجازه اعتراض به وکیل مقابلم، داده نمیشه؟
رو کردم به وکیل خوانده. درحالی که شما، آقای وکیل، هیچگونه مدرکی جز بازی با کلمات به دادگاه ارائه نکردید. آیا واقعا گوشی برای شنیدن صدای مظلوم هست؟
این بار با خشم بیشتری فریاد زد. من اعتراض دارم آقای قاضی.
پریدم وسط حرفش و فریاد زدم. به چی اعتراض دارید آقای وکیل؟ به حرف های من؟ یا اینکه یه بومی سیاه جلوی شما ایستاده؟ کپ کرد. سرجاش میخکوب شد.
_آقای ویزل. به عنوان قاضی دادگاه به شما هشدار میدم. اگر به این حرف ها ادامه بدید ناچار میشم شما رو از دادگاه اخراج کنم.
_اون کسی که توی دادگاه داره اهانت میکنه، من نیستم. دوباره چرخیدم سمت وکیل خوانده. شما هستید. شما هستید که به شعور انسان هایی اهانت میکنید که قوانین رو نصب کردن. قوانینی که میگه هر انسانی حق داره از خودش دفاع کنه. انسان ها با هم برابرن و به من اجازه میده که اینجا بایستم.
چرخیدم سمت قاضی. فراموش نکنید که شما نماینده عدالت هستید. نماینده ای که باید حرف مظلوم رو بشنوه و حق اون رو بگیره.
#ادامه_دارد
📚 sapp.ir/ketab_khani :منبع
_آقای ویزل، با شمام. حرفی برای گفتن ندارید؟.....»
#سرزمین_زیبای_من
قسمت یازدهم : یا مرگ یا پیروزی❌
وارد راهروی دادگاه شدم. اما نه برای دفاع از انسان های سفید. باید پرونده رو برای اثبات برتری خودم پیروز میشدم. باید به همه اونها ثابت میکردم که من با وجود همه تبعیض ها و دشمنی ها، قدرت پیروزی و برتری رو دارم. دیگه نه برای انسانیت، که انسانیتی وجود نداشت. نه برای دفاع از اون ۲تا سفید، که با بی چشم و رویی دستم رو گاز گرفته بودن. باید به خاطر دنیای بومی های سیاه و کسب برتری پیروز میشدم.
جلسه دادگاه شروع شد. موضوع پرونده به حدی ساده بود که به راحتی میشد حتی توی یک یا ۲جلسه تمومش کرد. اما تا من میخواستم صحبت کنم، وکیل خوانده توی حرفم میپرید یا مرتب فریاد میزد. اعتراض دارم آقای قاضی و با جمله وارده. دهان من بسته میشد. موکل هام به کل امیدشون رو از دست داده بودن و مدام با ناراحتی و عصبانیت، زیرچشمی بهم نگاه میکردن. یاس و شکست توی صورتشون موج میزد.
اومدم و توی جایگاه خودم نشستم؛ وکیل خوانده پشت سر هم و بی وقفه حرف میزد. حرف هاش که تموم شد، رفت و سر جاش نشست. قاضی دادگاه رو به من کرد.
_آقای ویزل! حرفی برای گفتن ندارید؟
فقط بهش نگاه میکردم. موکل هام شدید عصبی شده بودن.
_آقای ویزل، با شمام. حرفی برای گفتن ندارید؟
از جا بلند شدم. این آخرین شانس تمام زندگی من بود. یا مرگ یا پیروزی!
_حرف آقای قاضی؟ آیا گوشی برای شنیدن حرف انسان های مظلوم هست؟ آیا کسی توی این کشور، گوشی برای شنیدن داره؟
وکیل خوانده با عصبانیت از جا پرید. اعتراض دارم آقای قاضی. این حرف ها مال دادگاه نیست.
_اعتراض وارده. شما دارید توی صحن دادگاه اهانت میکنید.
_من اهانت میکنم؟ و صدام رو بالا بردم. من که هر بار دهنم رو باز کردم، اجازه صحبت بهم داده نشد؟
_همه شما خیلی خوب میدونید که تمام مدارک این پرونده به نفع موکل منه. من قبلا همشون رو به دادگاه تقدیم کرده بودم و امروز ما باید فقط برای تعیین جریمه و حق موکل من اینجا باشیم. اما چرا به من، حتی اجازه اعتراض به وکیل مقابلم، داده نمیشه؟
رو کردم به وکیل خوانده. درحالی که شما، آقای وکیل، هیچگونه مدرکی جز بازی با کلمات به دادگاه ارائه نکردید. آیا واقعا گوشی برای شنیدن صدای مظلوم هست؟
این بار با خشم بیشتری فریاد زد. من اعتراض دارم آقای قاضی.
پریدم وسط حرفش و فریاد زدم. به چی اعتراض دارید آقای وکیل؟ به حرف های من؟ یا اینکه یه بومی سیاه جلوی شما ایستاده؟ کپ کرد. سرجاش میخکوب شد.
_آقای ویزل. به عنوان قاضی دادگاه به شما هشدار میدم. اگر به این حرف ها ادامه بدید ناچار میشم شما رو از دادگاه اخراج کنم.
_اون کسی که توی دادگاه داره اهانت میکنه، من نیستم. دوباره چرخیدم سمت وکیل خوانده. شما هستید. شما هستید که به شعور انسان هایی اهانت میکنید که قوانین رو نصب کردن. قوانینی که میگه هر انسانی حق داره از خودش دفاع کنه. انسان ها با هم برابرن و به من اجازه میده که اینجا بایستم.
چرخیدم سمت قاضی. فراموش نکنید که شما نماینده عدالت هستید. نماینده ای که باید حرف مظلوم رو بشنوه و حق اون رو بگیره.
#ادامه_دارد
📚 sapp.ir/ketab_khani :منبع
۵.۶k
۲۱ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.