آه ای زندگی منم که هنوز
آه ای #زندگی منم که هنوز
با همه #پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو #بگریزم
همه ذرات جسم #خاکی من
از تو ای #شعر گرم در سوزند #آسمانهای صاف را مانند
که لبالب ز باده ی روزند
با هزاران #جوانه میخواند
بوته نسترن سرود #ترا
هر نسیمی که می وزد در باغ
می رساند به #او درود ترا
من ترا در #تو جستجو کردم
نه در آن #خوابهای رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم پر شدم ز #زیبایی
پر شدم از ترانه های #سیاه
پر شدم از ترانه های #سپید
از هزاران شراره های #نیاز
از هزاران جرقه های #امید
حیف از آن روزها که من با #خشم
به تو چون #دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم #فریب ترا
ز تو ماندم ترا #هدر کردم
غافل از آنکه تو به جایی و #من
همچو آبی روان که در #گذرم
گمشده در غبار شون #زوال
ره تاریک #مرگ می سپرم
آه ای زندگی من #آینه ام
از تو چشمم پر از #نگاه شود
ورنه گر مرگ بنگرد در من
روی آینه ام سیاه شود
عاشقم #عاشق ستاره صبح
عاشق ابرهای #سرگردان
عاشق روزهای #بارانی
عاشق هر چه #نام توست بر آن
می مکم با وجود تشنه #خویش
خون سوزان #لحظه های ترا
آنچنان از تو کام میگیرم
با همه #پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو #بگریزم
همه ذرات جسم #خاکی من
از تو ای #شعر گرم در سوزند #آسمانهای صاف را مانند
که لبالب ز باده ی روزند
با هزاران #جوانه میخواند
بوته نسترن سرود #ترا
هر نسیمی که می وزد در باغ
می رساند به #او درود ترا
من ترا در #تو جستجو کردم
نه در آن #خوابهای رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم پر شدم ز #زیبایی
پر شدم از ترانه های #سیاه
پر شدم از ترانه های #سپید
از هزاران شراره های #نیاز
از هزاران جرقه های #امید
حیف از آن روزها که من با #خشم
به تو چون #دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم #فریب ترا
ز تو ماندم ترا #هدر کردم
غافل از آنکه تو به جایی و #من
همچو آبی روان که در #گذرم
گمشده در غبار شون #زوال
ره تاریک #مرگ می سپرم
آه ای زندگی من #آینه ام
از تو چشمم پر از #نگاه شود
ورنه گر مرگ بنگرد در من
روی آینه ام سیاه شود
عاشقم #عاشق ستاره صبح
عاشق ابرهای #سرگردان
عاشق روزهای #بارانی
عاشق هر چه #نام توست بر آن
می مکم با وجود تشنه #خویش
خون سوزان #لحظه های ترا
آنچنان از تو کام میگیرم
۹.۱k
۲۹ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.