ای آنکه مرا برده ای از یاد

ای آنکه مـــرا بــرده ای از یاد ،
کجایی ؟
بیــگانه شدی ، دست مریـــزاد ،
کجایی ؟
در دام تــوأم ، نیست مـــرا راه گـریـزی
من عاشق ایــن دام و تو صیّاد ،
کجایی ؟
محبوس شدم گوشه ی ویـرانه ی عشقت
آوار غمت بـر ســـرم افتـــاد ، کجایی ؟

آســودگی ام ، زنــدگی ام ، دار و نـدارم
در راه تــو دادم همه بـر باد ، کجایی ؟

اینجا چه کنم ؟ ازکه بگیرم خبرت را ؟
از دست تــو و ناز تو فریاد ، کجایی ؟

دانم که مــرا بی خبـــری می کشد آخر
دیــــوانه شــدم خانه ات آباد ، کجایی؟؟
دیدگاه ها (۱۱)

امشب اگر ساقی شوم تا صبح غوغا میکنم ...تا بی نهایت عشق را با...

ﺷﯿﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺳﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﻮﺑﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺣﺼﺎﺭﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﯼ ﺩﯾﺮﻭﺯﻡ ﺍﻣ...

دلم.. یک اتفاق تازه می خواهد..!!نه مثل عشق و دل دادن..؛نه در...

عاشقت نشدم،که صبح‌ها در خواب ساکتِ خانه‌ایبی‌پنجره، بی‌در ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط