و آن هنگام که غروب دلگیر کلیساسرود غمبار راهبه هارا باز

و آن هنگام که غروب دلگیر کلیسا،سرود غمبار راهبه هارا باز خوانی میکرد؛سستی ایمانمان با جام های خورد شده ی کف زمین به رخمان کشیده میشد و الهه ی مرگ مارا به اجبار به بند اسارت احترام میکشید،
من شکستم ایمانی از جنس عشق را،تا مسیح شاهد مرگ قلبی باشد که زمانی به نام تو میتپید و ببیند که معشوق هم روزی به زانوها در خواهد آمد
و من تبدیل به بی ایمانی خواهم شد،که در حضور چشم های پاک مسیح؛
دیوانه وار جنون عشق را به صلیب خواهد کشید!...
دیدگاه ها (۱)

دلبرک من؛ نکند تمام شود قصه ی ما،نکند دگر من و تویی وجود ندا...

کاش:)...

ستاره ی من؛گفته بودم بی تو جان خواهم سپرد،دروغ نبود!ناگهان د...

بهم گفتی هر موقع از چیزی ناراحت بودم،تورو به عنوان پناه خودم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط