یادمه زمانی که یانگوم حس چشایی ش رو از دست داد مادر من گر

یادمه زمانی که یانگوم حس چشایی ش رو از دست داد مادر من گریه میکرد و میگفت : خدایا این بچه غریبه تو قصر خودت کمکش کن :))))))😄

پ.ن؛
و من که برای بار صدم دارم تکرارش رو با ذوق دنبال میکنم😂
دیدگاه ها (۰)

💢 عصبانیت گروهک تروریستی منافقین از بازگشت دیپلمات ایرانی 🔹 ...

زنان، تمام جامعه اند...

▫️ میرسلیم: آنچه درمورد لباس و ساعت اینجانب مطرح شده تکذیب م...

رمان فیک پارت 12که یهو نفس تنگی بهم دست داد وایسادمشما برید ...

پارت۴ نامی. آره چه خواهشی؟هیچی....... بیخیالنامی. بگو ببینم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط