داستان شب12
#داستان_شب12
داستان استجابت دعای یک زوج جوان,خواندنی وکوتاه
#استجابت دعای یک زوج جوان
زن و شوهری بعد از سالیانی که از ازدواجشون می گذشت در حسرت داشتن فرزند به سر می بردند. با هرکسی که تونسته بودند مشورت کرده بودند اما نتیجه ای نداشت، تا این که به نزد کشیش شهرشون رفتند.
پس از این که مشکلشون رو به کشیش گفتند، او در جواب اون زوج گفت:
ناراحت نباشید من مطمئنم که خداوند دعاهای شما رو شنیده و به زودی به شما فرزندی عطا خواهد نمود.
با این وجود من قصد دارم به شهر رم برم و مدتی در اون جا اقامت داشته باشم، قول می دهم وقتی به واتیکان رفتم حتما برای استجابت دعای شما شمعی روشن کنم.
زوج جوان با خوشحالی فراوان از کشیش تشکر کردند.
قبل از این که کشیش اون جا رو ترک کنه، بازگشت و گفت:
من مطمئنم که همه چیز با خوبی و خوشی حل می شه و شما حتما صاحب فرزند خواهید شد.
اقامت من در شهر رم حدود 15 سال به طول خواهد انجامید، ولی قول می دم وقتی برگشتم حتما به دیدن شما بیام.
15 سال گذشت و کشیش دوباره به شهرش بازگشت.
یه نیمروز تابستان که توی اتاقش در کلیسا استراحت می کرد، یاد قولی افتاد که 15 سال پیش به اون زوج جوان داده بود و تصمیم گرفت یه سری به اونا بزنه پس به طرف خونه اونا به راه افتاد.
وقتی به محل اقامت اون زوجی که سال ها پیش با اون مشورت کرده بودند رسید زنگ در را به صدا در آورد.
صدای جیغ و فریاد و گریه چند تا بچه تمام فضا رو پر کرده بود.
خوشحال شد و فهمید که بالاخره دعاهای این زوج استجابت شده و اونا صاحب فرزند شده اند.
وقتی وارد خونه شد بیشتر از یه دوجین بچه رو دید که دارن از سر و کول همدیگه بالا میرن وهمه جا رو گذاشتن رو سرشون و وسط اون شلوغی و هرج و مرج هم مامانشون ایستاده بود.
کشیش گفت: فرزندم! می بینم که دعاهاتون مستجاب شده…
حالا به من بگو شوهرت کجاست تا به اون هم به خاطر این معجزه تبریک بگم.
زن مایوسانه جواب داد:
اون نیست… همین الان خونه رو به مقصد رم ترک کرد.
کشیش پرسید: شهر رم؟ برای چی رفته رم؟
زن پاسخ داد:
رفته تا اون شمعی رو که شما واسه استجابت دعای ما روشن کردین خاموش کنه!
به نام خدا به یاد خدا برای خدا #تلگرام_خدا
میعادگاه عاشقان لطفا با وضو وارد این کانال شوید
آن سوی همه ی دلتنگی ها خدائی ست که داشتنش جبران همه ی نداشتن هاست.
اگه اولش به فکرآخرش نباشی
آخرش به فکراولش میفتی!
فرزندانتان را به حضرت ابوالفضل العباس(ع) بسپارید،آنها را بیمه ابوالفضل العباس(ع)بکنید.
تا حالا از حضرت ابوالفضل العباس(ع) حاجت گرفتید ؟
می خواهید هرحاجتی دارید ازحضرت ابوالفضل(ع)بگیرید ؟
اگه می خواهید هم اینک به جمع ما بپیوندید ↓ ↓ ↓
#تلگرام_خدا
https://t.me/jhmvd
مبادا بگذارید تلگرام خدا خالی بماند تا در پیشگاه خداوند عز و جل، پاسخی داشته باشید.
پاسخگویی و مسئولیت پذیری یک امر دینی است؟
دعای باب الحوائج قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس (ع) پشت و پناهتون إن شاء الله
داستان استجابت دعای یک زوج جوان,خواندنی وکوتاه
#استجابت دعای یک زوج جوان
زن و شوهری بعد از سالیانی که از ازدواجشون می گذشت در حسرت داشتن فرزند به سر می بردند. با هرکسی که تونسته بودند مشورت کرده بودند اما نتیجه ای نداشت، تا این که به نزد کشیش شهرشون رفتند.
پس از این که مشکلشون رو به کشیش گفتند، او در جواب اون زوج گفت:
ناراحت نباشید من مطمئنم که خداوند دعاهای شما رو شنیده و به زودی به شما فرزندی عطا خواهد نمود.
با این وجود من قصد دارم به شهر رم برم و مدتی در اون جا اقامت داشته باشم، قول می دهم وقتی به واتیکان رفتم حتما برای استجابت دعای شما شمعی روشن کنم.
زوج جوان با خوشحالی فراوان از کشیش تشکر کردند.
قبل از این که کشیش اون جا رو ترک کنه، بازگشت و گفت:
من مطمئنم که همه چیز با خوبی و خوشی حل می شه و شما حتما صاحب فرزند خواهید شد.
اقامت من در شهر رم حدود 15 سال به طول خواهد انجامید، ولی قول می دم وقتی برگشتم حتما به دیدن شما بیام.
15 سال گذشت و کشیش دوباره به شهرش بازگشت.
یه نیمروز تابستان که توی اتاقش در کلیسا استراحت می کرد، یاد قولی افتاد که 15 سال پیش به اون زوج جوان داده بود و تصمیم گرفت یه سری به اونا بزنه پس به طرف خونه اونا به راه افتاد.
وقتی به محل اقامت اون زوجی که سال ها پیش با اون مشورت کرده بودند رسید زنگ در را به صدا در آورد.
صدای جیغ و فریاد و گریه چند تا بچه تمام فضا رو پر کرده بود.
خوشحال شد و فهمید که بالاخره دعاهای این زوج استجابت شده و اونا صاحب فرزند شده اند.
وقتی وارد خونه شد بیشتر از یه دوجین بچه رو دید که دارن از سر و کول همدیگه بالا میرن وهمه جا رو گذاشتن رو سرشون و وسط اون شلوغی و هرج و مرج هم مامانشون ایستاده بود.
کشیش گفت: فرزندم! می بینم که دعاهاتون مستجاب شده…
حالا به من بگو شوهرت کجاست تا به اون هم به خاطر این معجزه تبریک بگم.
زن مایوسانه جواب داد:
اون نیست… همین الان خونه رو به مقصد رم ترک کرد.
کشیش پرسید: شهر رم؟ برای چی رفته رم؟
زن پاسخ داد:
رفته تا اون شمعی رو که شما واسه استجابت دعای ما روشن کردین خاموش کنه!
به نام خدا به یاد خدا برای خدا #تلگرام_خدا
میعادگاه عاشقان لطفا با وضو وارد این کانال شوید
آن سوی همه ی دلتنگی ها خدائی ست که داشتنش جبران همه ی نداشتن هاست.
اگه اولش به فکرآخرش نباشی
آخرش به فکراولش میفتی!
فرزندانتان را به حضرت ابوالفضل العباس(ع) بسپارید،آنها را بیمه ابوالفضل العباس(ع)بکنید.
تا حالا از حضرت ابوالفضل العباس(ع) حاجت گرفتید ؟
می خواهید هرحاجتی دارید ازحضرت ابوالفضل(ع)بگیرید ؟
اگه می خواهید هم اینک به جمع ما بپیوندید ↓ ↓ ↓
#تلگرام_خدا
https://t.me/jhmvd
مبادا بگذارید تلگرام خدا خالی بماند تا در پیشگاه خداوند عز و جل، پاسخی داشته باشید.
پاسخگویی و مسئولیت پذیری یک امر دینی است؟
دعای باب الحوائج قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس (ع) پشت و پناهتون إن شاء الله
۳.۰k
۲۰ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.