مرد فقیری بود که همسرش از ماست کره می گرفت و او آنرا به ی
مرد فقیری بود که همسرش از ماست کره می گرفت و او آنرا به یکی از بقالی های شهر می فروخت، آن زن کره ها را به صورت توپ های یک کیلویی در می آورد. مرد آنرا به یکی از بقالی های شهر می فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را می خرید. روزی مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمی خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من می فروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم، بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم. مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید.
یقین داشته باش که: به اندازه خودت برای تو اندازه گرفته می شود.
یقین داشته باش که: به اندازه خودت برای تو اندازه گرفته می شود.
۲.۲k
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.