اخوندی راه مسجد را گم کرده بود ...

اخوندی راه مسجد را گم کرده بود . از کودکی خردسال پرسید : فرزندم ! مسجد این محل کجاست ؟ کودک گفت: آخر همین خیابان ، به طرف چپ بپیچید ، آن جا گنبد مسجد را خواهی دید . اخوند گفت: آفرین فرزند! من هم اکنون در آنجا سخنرانی دارم ، تو میخواهی به سخنانم گوش دهی ؟ کودک پرسید :درباره چه چیزی صحبت میکنی ،حاج آقا !؟ اخوند گفت: می خواهم راه بهشت را به مردم نشان دهم . کودک خندید و گفت: تو راه مسجد را بلد نیستی می خواهی راه بهشت را به مردم نشان بدهی!!!
دیدگاه ها (۲)

باید باور کنیمتنهاییتلخ ترین بلای بودن نیست،چیزهای بدتری هم ...

ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪﯾﻪ ﺭﻭﺯﯾﻪ ﻫﻔﺘﻪ ..ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ..ﮔﺎﻫﯽﯾﻪ ﻣﺎﻩ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺣﺮﻑ...

آدمای راستگو خیلی زود و خیلی راحت عاشق میشن.. خیلی راحت احسا...

راه بدی را انتخاب کردم برای نگه داشتنت...صداقت...مهربانی...ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط