بخوان ترانه ی یاران که حالِ دل فانی ست
بخوان ترانه ی یاران که حالِ دل فانی ست
که سهمِ اهلِ وفا اشک هایِ پنهانی ست
هر آن که روزِ مرادش ستاره ای دارد
هزار رشته ی تقدیر ؛ رویِ پیشانی ست
به باغِ بی بَرِ عمرم گُلی شکفته نشد
خزانِ چهره ی زردم پُر از پریشانی ست
گذشته ام ؛ که تو را عاشقانه جان بدهم
کُجایِ قصه نشستی؟ شبی که بارانی ست
پُر از گلایه و دردم نوایِ غم دارم
شنیده ای که صدایم طنینِ حیرانی ست!
شمیمِ یادِ تو مانده ، به کُنجِ تنهایی
مگو که راهِ رسیدن به عشق طولانی ست
به سال های غم انگیز خویش برگشتم
چقدر حال و هوایم شبیهِ زندانی ست
چگونه میشود از حالِ خود گریزان بود!
قسم به آیه ی چشمت، جزایِ قربانی ست
به سویِ گورِ خودم هر قدم روانه شدم
ببین که هجرِ تو پس لرزه هایِ ویرانی ست...🦋🦋
که سهمِ اهلِ وفا اشک هایِ پنهانی ست
هر آن که روزِ مرادش ستاره ای دارد
هزار رشته ی تقدیر ؛ رویِ پیشانی ست
به باغِ بی بَرِ عمرم گُلی شکفته نشد
خزانِ چهره ی زردم پُر از پریشانی ست
گذشته ام ؛ که تو را عاشقانه جان بدهم
کُجایِ قصه نشستی؟ شبی که بارانی ست
پُر از گلایه و دردم نوایِ غم دارم
شنیده ای که صدایم طنینِ حیرانی ست!
شمیمِ یادِ تو مانده ، به کُنجِ تنهایی
مگو که راهِ رسیدن به عشق طولانی ست
به سال های غم انگیز خویش برگشتم
چقدر حال و هوایم شبیهِ زندانی ست
چگونه میشود از حالِ خود گریزان بود!
قسم به آیه ی چشمت، جزایِ قربانی ست
به سویِ گورِ خودم هر قدم روانه شدم
ببین که هجرِ تو پس لرزه هایِ ویرانی ست...🦋🦋
۲۰۲
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.