رمان

#رمان
#سخت_ترین_کارم
#part:1۴
*ویو ا.ت*
پدال گاز رو محکم فشار دادم و حرکت کردم هانی هم همینطور ی نگاه به سرعتم انداختم دیدم ۱۶۰ گفتم کمه باید بیشتر بشه
محکمتر فشار دادم که دیدم سرعت به ۲۰۰ رسید و از میان ماشینا مثل بازی رد میشدم
هانی هم باهام توی ی راستا بود ی نگاه به اینه جلویی انداختم دیدم جیمین پاهاش رو بغل کرده و ترسیده نشسته
ی نگاه هم به تهیونگ انداختم دیدم دستاشو محکم به صندلی فشار داده و خودشو ثابت کرده و تکون نمیخوره
خندم گرفت ی پوز خنده زدم و ادامه دادم که دیگه صبر این دوتا لبریز شد
تهیونگ و جیمین:ا.تتتتتتتتتتتتتتتتت سرعتتو کمترررررررررررر کنننننننننن الان میمیریممممممممممممم(با داد و ترس و نگرانی)

ا.ت:جیمین خان حرفتو پس میگیری
جیمین:من غلط کردم من اشتباه کردم فرض کن اصلا نگفتم اصلا من نگفتم فقط سرعتت کم کنننننننننننن

ا.ت:الان شد افرین همیشه پسر خوبی باش اوکی
جیمین:حتما،اطاعت میشه،بخدا که من پسر خوبیم فقط بزار زنده بمونم
با استفاده از مانیتور ماشین به هانی زنگ زدم گفتم
ا.ت:هانی انگاری برا بعضی ها ثابت شده ما هر دختری نیستیم و از همه کار بر میایم بلاخره دارن مارو میشناسن بیا بیشتر از این نترسونیمشون گناه دارن
هنوز بچن بیا سرعتمونو کم کنیم و به ۱۰۰ برسونیم

هانی:اوکی،فقط لطفا اگه صدام میرسه دیگه حرفای چرت و رو مخ نزنیییید چون عواقب بدی داره

جیمین و تهیونگ:باشهههههههه

قطع کردم و کم کم سرعتمو کمتر کردم که دیدم جیمین و تهیونگ آرومتر شدن

ا.ت:چتونه منکه تند نرفتم یواش داشتم رانندگی میکردم

جیمین و تهیونگ باهم:یواششششششششششش؟تو از روانی هم بدتری این کجاش یواش بود؟؟؟؟؟پس سریعش چطوزههههههههههههه(با داد)

ا.ت:یاااا اروم باشید هنوز چیزی ندید
جیمین:و نخواهیم دید

خلاصه راه ۱ساعته به لطف سرعتم ۲۰ دقیقه رسیدیم
هانی هم رسید با هم پیاده شدیم
هانی:ا.ت بزن قدش
ا.ت:اره(زدن قدش و باهم خندیدن)
جونگکوک:به منکه خیلی خوشگذشت خیلی خوب بود
اون وو:خوشگذشت؟؟دیوونه ای؟؟من کم مونده استفراغ کنممم
تهیونگ و جیمین:اره بخدااااااا
هانی و ا.ت:جونگکوک تو جز مایی خیلی باحالی
جونگکوک:مرسی(با یک لبخند)
خلاصه وارد شدیم خیلی شلوغ بود همه جا پر غذا بود و بعضی ها داشتن میرقصیدن اهنگ هاشونم باحال بود
رفتیم و سر میزامون نشستیم

جونگکوک:تهیونگ نظرت چیه بلند شیم یکم برقصیم؟
تهیونگ:اره بریم
جونگکوک و تهیونگ و جیمین و اون وو هم رفتن رقصیدن و ما نشسته بودیم رو میز که...


پایان پارت چهاردهم
حمایت یادتون نره

#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
دیدگاه ها (۵)

#رمان#سخت_ترین_کارم #part:15*ویو هانی*جکسون و آدماش اومدن ها...

#رمان#سخت_ترین_کارم #part:16*ویو ا.ت*رفتم و یک چاقو اوردم بد...

#رمان#سخت_ترین_کارم #part:13*ویو ا.ت*دیدم که ۴تاشون بد جور خ...

#رمان#سخت_ترین_کارم #part:12*ویو تهیونگ*ی لباس دخترونه خیلی ...

پارت ۲۴ فیک مرز خون و عشق

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

پارت ۲ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط