خاطره جدید حاج اقا ☺️
خاطره جدید حاج اقا ☺️
دیروز به اصرار عفت زود از خواب بیدار شدم که به راهپیمایی بروم.
یکم ناخوش احوال بودم،ولی نزدیک انتخابات است،باید خودم را در عموم نشان بدهم.فائزه هم انگار اماده شده بود،از او پرسیدم که کجا میرود
گفت که گرسنه است و به ساندویچی همیشگی میرود.
بار ها به او تذکر داده بودم که از خوردن این چیز ها پرهیز کند،اما نمیدانم چرا اینجور تربیت شده که حرفم را گوش نمیدهد
یادم می اید امام همیشه مردم را به شرکت در راهپیمایی دعوت میکرد
منم فاطمه و یاسر را دعوت کردم ولی انها در جواب من گفتند:مامان عفت بچه هارو میاره به خیابون ها اگه ما شرکت کنیم!بسیار تعجب کردم،عفت قول داده بود اگر من رد صلاحیت شوم مردم را به حضور در خیابان ها دعوت کند
رفتار عفت خیلی بد شده،دیگر مثل قدیم مرا دوست ندارد
اماده رفتن به راهپیمایی شدم
از در خانه که بیرون آمدم،اندوه تمام مرا فرا گرفت،کسی به استقبال من نیامده بود
سال های پیش را به یاد اوردم که مردم دسته دسته دور برم بودند
یواشکی چند قطره اشک ریختم
به محل راهپیمایی که رسیدم،کلاغ هارا در اطراف خود دیدم
چقدر قار قار میکردند،گوش من کمی حساس است...
حسن هم در بین مردم بود،او بسیار ترسو است،حتی چندین بار که به او گفتم بیاید برویم سد!به بهانه اینکه بدنش امادگی ندارند نیامد!!
حال هم از ترس 8 لایه محافظتی برای خود گذاشته!!من هم یه سه چهار تایی دارم ولی نیازم نمیشود،اطرافم خالی از مردم است
پس از کمی پیاده روی،احساس خستگی کردم!!
یادم امد زمان جوانی همیشه با عفت به پیاده روی میرفتم
ناگهان شعار مرگ بر امریکا را شنیدم
یادم می آید زمانی امام در خلوت خود مرا خواست!امام اطرافش را نگاه کرد که حسن،جایی قایم نشده باشد که حرف هایمان را گوش کند،حسن یک بچه خردسال بود!امام در گوش من گفت که دیگر شعار مرگ بر امریکا را تمام کنیم!!امام همیشه مخالف شعار مرگ بر امریکا بود،حتی به من گفت این تند رو هایی که سفارت امریکا را تصرف کردند چ کسانی هستند؟یاد حرف عفت افتادم و به ایشان گفتم:همه ی انها یک مشت پدرسوخته اند،اینها همه اش پدرسوخته بازی است
فائزه تازه از امریکا برگشته بود،باید ابرو داری میکردیم،بد هدیه ای در این روز به سفارت امریکا دادیم!!!کشوری که اشبه الکشور به یک کشور اسلامی است را ننگ و مرگ میدهید،چه کسی به شما اجازه داده؟چه کسی پاک بودن خودتان را تایید کرده؟
بسیار عصبی شدم،سریع به خانه برگشتم و به رخت خواب رفتم...
دیروز به اصرار عفت زود از خواب بیدار شدم که به راهپیمایی بروم.
یکم ناخوش احوال بودم،ولی نزدیک انتخابات است،باید خودم را در عموم نشان بدهم.فائزه هم انگار اماده شده بود،از او پرسیدم که کجا میرود
گفت که گرسنه است و به ساندویچی همیشگی میرود.
بار ها به او تذکر داده بودم که از خوردن این چیز ها پرهیز کند،اما نمیدانم چرا اینجور تربیت شده که حرفم را گوش نمیدهد
یادم می اید امام همیشه مردم را به شرکت در راهپیمایی دعوت میکرد
منم فاطمه و یاسر را دعوت کردم ولی انها در جواب من گفتند:مامان عفت بچه هارو میاره به خیابون ها اگه ما شرکت کنیم!بسیار تعجب کردم،عفت قول داده بود اگر من رد صلاحیت شوم مردم را به حضور در خیابان ها دعوت کند
رفتار عفت خیلی بد شده،دیگر مثل قدیم مرا دوست ندارد
اماده رفتن به راهپیمایی شدم
از در خانه که بیرون آمدم،اندوه تمام مرا فرا گرفت،کسی به استقبال من نیامده بود
سال های پیش را به یاد اوردم که مردم دسته دسته دور برم بودند
یواشکی چند قطره اشک ریختم
به محل راهپیمایی که رسیدم،کلاغ هارا در اطراف خود دیدم
چقدر قار قار میکردند،گوش من کمی حساس است...
حسن هم در بین مردم بود،او بسیار ترسو است،حتی چندین بار که به او گفتم بیاید برویم سد!به بهانه اینکه بدنش امادگی ندارند نیامد!!
حال هم از ترس 8 لایه محافظتی برای خود گذاشته!!من هم یه سه چهار تایی دارم ولی نیازم نمیشود،اطرافم خالی از مردم است
پس از کمی پیاده روی،احساس خستگی کردم!!
یادم امد زمان جوانی همیشه با عفت به پیاده روی میرفتم
ناگهان شعار مرگ بر امریکا را شنیدم
یادم می آید زمانی امام در خلوت خود مرا خواست!امام اطرافش را نگاه کرد که حسن،جایی قایم نشده باشد که حرف هایمان را گوش کند،حسن یک بچه خردسال بود!امام در گوش من گفت که دیگر شعار مرگ بر امریکا را تمام کنیم!!امام همیشه مخالف شعار مرگ بر امریکا بود،حتی به من گفت این تند رو هایی که سفارت امریکا را تصرف کردند چ کسانی هستند؟یاد حرف عفت افتادم و به ایشان گفتم:همه ی انها یک مشت پدرسوخته اند،اینها همه اش پدرسوخته بازی است
فائزه تازه از امریکا برگشته بود،باید ابرو داری میکردیم،بد هدیه ای در این روز به سفارت امریکا دادیم!!!کشوری که اشبه الکشور به یک کشور اسلامی است را ننگ و مرگ میدهید،چه کسی به شما اجازه داده؟چه کسی پاک بودن خودتان را تایید کرده؟
بسیار عصبی شدم،سریع به خانه برگشتم و به رخت خواب رفتم...
۱.۹k
۲۳ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.