بچه میخوام

م.ک : خوب بچه چی شود

ناریا : مامان مگه داری میبینی که دارم بچه درست کنم که میگی بچه چیشود

م.ک: به من ربطی نداره تو میدونی کوک تک فرزنده خانواده ما هست و باید نسل کوک ادامه بده من نمیتونم ببینم که نه نویی نه سرپرستی ببینم و نسل کوک رو ادامه پیدا نشه

ناریا: میدونم مامان چند ماه وقتی میاد میگی ولی

(مادر کوک میپره وسط حرفش)

م.ک: ولی نداره تو باید بدونی که همسره جون جونگکوک هستی و از فامیل جون هستی و همه طرفدار جونگکوک هستن و هیت میدن تو باید جلوشون رو بگیری فهمیدی

ناریا:بله مادر

م.ک :اگر وارث نمیاری مجبورم برای کوک یک زن دیگه بگیرم دیگه اختیارات دسته تو هست

(رفتی
وقتی مادر کوک رفت ناریا داشت گریه میکرد و رفت توی اتاق و درو بست و گریه میکرد و با خودش حرف میزد رفت روی تخت و دراز نشست و رفت زیر پتو و اصلا نفهمید کی خوابید که ساعت ۶ شود )

ناریا: اخ سرم درد گرفت ایییی ساعت چنده

ناریا : چیییییی ششششششششششییییشششش ایخدا هنوز خونه تمیز و شام درست نکردم

ایییی خدا من الان چه کار کنم وقت هم کمه اول شام درست کنم بعد خونه اره

[رفت شام درست کرد و تموم شود که ساعت ۶:53هست وایییی
رفت خونه هم تمیز کرد و سفر پیچد که ۸ربع شود الان هاس،که میاد
چند دقیقه بعد کوک امد و ناریا هم رفت پیش و لپشو بوسید و ....

ناریا : سلام.مممممم زندگی

کوک: سلام نفسم واییی چه کردی

ناریا: برات شام درست کردن اول لباس بعد


‌کوک: امر دیگه فرمانده

ناریا خندید :نه میتونی بری

کوک:باشه. رفت و شام رو خورد
دیدگاه ها (۳)

بچه میخوام

بچه میخوام

اینها حرکت جیمین دیگه لطفا منو ببخشید از دیر یا چیز های دیگ...

پارت ۵۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۴۶ فیک ازدواج مافیایی

⁴⁷پنج سال بعد...... ا/تم:وسایلتون رو جمع کردید؟ ا/ت: اره م:...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط