امدم با بوسه بیدارش کنم رویم نشد

امدم با بوسه بیدارش کنم رویم نشد
از هوای عشق سرشارش کنم رویم نشد

در دلم گفتم من عاشق پیشه ی چشم توام
خواستم آهسته تکرارش کنم رویم نشد

پلکهای مخملش بر روی هم عمرش بلند
خاطرم بود"آفرین" بارش کنم رویم نشد

کاش دستی بر بلور خوش تراش مرمرش
ترسم از این بود آزارش کنم، رویم نشد

ابر زیر سر، نسیم انداخته بر روی خود
دست بردم خیس رگبارش کنم رویم نشد

آفتاب آورده بودم پیش مهتابش مگر
با خبر از صبح دیدارش کنم رویم نشد

کبک ناز برفیش لم داده زیر برگ گل
تور وا کردم گرفتارش کنم رویم نشد
دیدگاه ها (۳)

پشت چشمانت خدا خال سیاه انداختهچرخه ی تولید زیبـــایی به راه...

با نگاهت عاشقم کردی،‌ دلم دیوانه شدخنده بر لب شاعرم کردی دلم...

گریه ام را همه دیدند..ولی هیچکسیجز خیال ِ #_تو مراغرق ِ در آ...

از سکوتم می نویسمتا بدانی خسته ام،،،بی هوایت کنج پستوهایغم ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط