می گفت: سر پُست تنها بود. ساعت مثلاً ۲ تا ۴ صبح وقت نگهبا
میگفت: سر پُست تنها بود. ساعت مثلاً ۲ تا ۴ صبح وقت نگهبانی سر خاکریز. رفتم پست رو ازش تحویل بگیرم، دیدم تیر خورده به پیشونیاش افتاده کف سنگر...
خیلی دلم سوخت. تنها بود #شهید شد. کسی بالا سرش نبود سرش رو تو بغل بگیره. از غصه بیرون نمیرفتم از فکرش....
شب خوابش رو دیدم. گفتم: "خیلی ناراحت بودم تنهایی شهید شدی."
گفت: «بهت بگم تیر که خوردم قبل از اینکه بخورم کف سنگر افتادم تو دامن امام حسین(علیه السلام )».
خوبه؟!
به خدا نرید با موتور تصادف کنیدها... اینکه میگم دعا کنید نمیرید برا اینه.... اینکه میگم حیفه آدم، بچه هیأتی، اقتدا به ارباش نکنه برا اینه.
چه خاطرهای برات بگم؟ اصلاً ما از #شهدا چی میخوایم؟ میخوایم اونها به ما یاد بدن که میشه غیر معصوم باشی ولی تو بغل معصوم جون بدی! این خوشگله دیگه.
هیأت باید تهش این در بیاد.
ولی اونها خیلی مراقب میکردن بچهها...
به روایت #حاج_حسین_یکتا
(به نقل از همرزم و دوست شهید)
#خاکیان_خدایی
خیلی دلم سوخت. تنها بود #شهید شد. کسی بالا سرش نبود سرش رو تو بغل بگیره. از غصه بیرون نمیرفتم از فکرش....
شب خوابش رو دیدم. گفتم: "خیلی ناراحت بودم تنهایی شهید شدی."
گفت: «بهت بگم تیر که خوردم قبل از اینکه بخورم کف سنگر افتادم تو دامن امام حسین(علیه السلام )».
خوبه؟!
به خدا نرید با موتور تصادف کنیدها... اینکه میگم دعا کنید نمیرید برا اینه.... اینکه میگم حیفه آدم، بچه هیأتی، اقتدا به ارباش نکنه برا اینه.
چه خاطرهای برات بگم؟ اصلاً ما از #شهدا چی میخوایم؟ میخوایم اونها به ما یاد بدن که میشه غیر معصوم باشی ولی تو بغل معصوم جون بدی! این خوشگله دیگه.
هیأت باید تهش این در بیاد.
ولی اونها خیلی مراقب میکردن بچهها...
به روایت #حاج_حسین_یکتا
(به نقل از همرزم و دوست شهید)
#خاکیان_خدایی
۳.۳k
۰۹ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.