پارت ۱۵
پارت ۱۵
این یکماه هم همینجوری بود تا اینکه یه ساسنگ فن خطرناک پیدا شد و لیسا رو تهدید کرد اما لیسا جدی نگرفت تا اینکه
لیسا: رفته بودم که خرید کنیم با دخترا چون تو خونه هیچی نبود رفتیم به سمت فروشگاه خرید هامون رو کردیم داشتیم برمیگشتیم که من یک لحظه اعضا رو گم کردم و تو یه کوچه تنگ و بودم که یهو احساس کردم دستمالی اومد رو دماغم و دیگه هیچی نفهمیدم
این یکماه هم همینجوری بود تا اینکه یه ساسنگ فن خطرناک پیدا شد و لیسا رو تهدید کرد اما لیسا جدی نگرفت تا اینکه
لیسا: رفته بودم که خرید کنیم با دخترا چون تو خونه هیچی نبود رفتیم به سمت فروشگاه خرید هامون رو کردیم داشتیم برمیگشتیم که من یک لحظه اعضا رو گم کردم و تو یه کوچه تنگ و بودم که یهو احساس کردم دستمالی اومد رو دماغم و دیگه هیچی نفهمیدم
۱.۷k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.