داستانکوتاه

#داستان_کوتاه 💔

تو15سالگی بم گفتی دوست دارم...
تو15سالگی برای اولین بار گفتم عاشقتم تو هم گفتی منم...
تو16سالگی بغلم کردی و گفتی دوسم داری...
تو17سالگی گوشه پارک دسمو محکم فشاردادی و بوسم کردی...
تو18سالگی خیلی خوشحال بودیم چون میتونسیم باهم ازدواج کنیم...
تو19سالگی یکم سرد شدی باهام وهرشب بیداری موندم...
تو20سالگی بهم گفتی ک تو لایق بهترازمنی،وتوهمون 20سالگی ولم کردی و رفتی...
تو21سالگی درحالی ک خبر نداشته زنده ای یا ن دوستم زنگ زدو منو ب عروسیش دعوت کرد...
تو22سالگی فهمیدم شوهر دوستم تویی
تو23سالگی فهمیدم بچه دار شدی...
تو24سالگی فهمیدم اسم بچت اسم دوست دختر قبل من بود...
تو25سالگی فهمیدم منو هیچوقت دوس نداشتی...
حالا30ساله شدم و همه ی این سالها ب یاد تو گذروندم
وصدای توهرروز ازطبقه بالایی ک قربون صدقه بچت میرفتی میومد...
حالا 36سالمه وبچت 15سالشه...
و37سالمه و بچه16سالت اومده توبغلم گریه میکنه چون عشقش ولش کرده.... :}♡
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ #savi 😻💜🌈👽
دیدگاه ها (۲۵)

#داستان_کوتاه_واقعی 💔-دیدنش:)^👀🖖🏻-خوشت اومدنش:)^-میاد جلو/^<...

#داستان_کوتاه 😊💔مَردِیَ نَزِد طَبِیبَ رَفِتِ و ⃟🚸›اَزِ غَم ب...

چند دلیل برای اثبات ایلومیناتی بودن (فرقه شیطان پرستی) انیمی...

شماهم؟!~~🕊🍒-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-• شماه...

شبی ک ولم کردی...اون شب بارون میبارید...یوری با قیافه ای شوک...

پارت:۶ (My secret love)

پارت:۹ (My secret love)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط