من همچیزمو برای عزیزانم فدا کردم
من همچیزمو برای عزیزانم فدا کردم
هرچیزی که داشتم وبخاطرشون از دست دادم
اما دارم سعی میکنم که بیشتر بدست بیارم که دوباره به وقتش بخاطر اونا از دست بدم
چون نمیخوام وقتی که همه چیز رو از دست دادم احساس پوچی ،خلأ ،خیانت و نفرت باعث بشه که بخوام محبت اونا رو از دست بدم من خیلی وقته که خودم رو از دست دادم.اما هنوز گوشه ای از قلبم میزنه و روشنه درون اون بخش عزیزانم خونه دارن پس این میتونه راه برگشتی برای وجودم باشه.یک روح کنترل یک جسم مرده رو نمیتونه داشته باشه ولی وجود اونا در اون گوشه ی قلبم باعث میشه بیخیال نباشم اگر اون نور هم خاموش بشه اگه چیزی برای از دست دادن نداشته باشم من مجبور میشم که اون هارو فدا کنم و فدا کردن محبتی که به عزیزانم دارم به معنی دفن این وجودیته.برای نگه داشتن این وجودیت میجنگم و خوب میدونم که سر آخر این داستان این وجود رو فدای عزیزانم میکنم .این قصه از قبل نوشته شدست کسی که برای نگه داشتن عزیزانش جون داد و عزیزانش جانش را گرفتند.
هرچیزی که داشتم وبخاطرشون از دست دادم
اما دارم سعی میکنم که بیشتر بدست بیارم که دوباره به وقتش بخاطر اونا از دست بدم
چون نمیخوام وقتی که همه چیز رو از دست دادم احساس پوچی ،خلأ ،خیانت و نفرت باعث بشه که بخوام محبت اونا رو از دست بدم من خیلی وقته که خودم رو از دست دادم.اما هنوز گوشه ای از قلبم میزنه و روشنه درون اون بخش عزیزانم خونه دارن پس این میتونه راه برگشتی برای وجودم باشه.یک روح کنترل یک جسم مرده رو نمیتونه داشته باشه ولی وجود اونا در اون گوشه ی قلبم باعث میشه بیخیال نباشم اگر اون نور هم خاموش بشه اگه چیزی برای از دست دادن نداشته باشم من مجبور میشم که اون هارو فدا کنم و فدا کردن محبتی که به عزیزانم دارم به معنی دفن این وجودیته.برای نگه داشتن این وجودیت میجنگم و خوب میدونم که سر آخر این داستان این وجود رو فدای عزیزانم میکنم .این قصه از قبل نوشته شدست کسی که برای نگه داشتن عزیزانش جون داد و عزیزانش جانش را گرفتند.
۲.۰k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲