بعید نیست
بعید نیست
شیشه قاب عکست پایین بیاید و
مسلسلی اتاق را به رگبار ببندد
یا
فراموشی
در ترافیک بماند و
مجبور باشم یکه و تنها
جلوی این همه خاطره
از تو حرف بزنم
مرا میکشند
آنقدر سریع
که وقت نمیکنم پلک بزنم
درست شبیه وقتهایی
که به تو فکر میکنم
ممکن است
جلوی لنز تفنگها
با نور فلش خمپاره ها
بخواهم با روسری سفیدت
از صلح حرف بزنم
آخر یک روز
خدا هم
چمدانش را جمع میکند
و از این خانه
به جای امن تری می رود
#مانی_معینی
شیشه قاب عکست پایین بیاید و
مسلسلی اتاق را به رگبار ببندد
یا
فراموشی
در ترافیک بماند و
مجبور باشم یکه و تنها
جلوی این همه خاطره
از تو حرف بزنم
مرا میکشند
آنقدر سریع
که وقت نمیکنم پلک بزنم
درست شبیه وقتهایی
که به تو فکر میکنم
ممکن است
جلوی لنز تفنگها
با نور فلش خمپاره ها
بخواهم با روسری سفیدت
از صلح حرف بزنم
آخر یک روز
خدا هم
چمدانش را جمع میکند
و از این خانه
به جای امن تری می رود
#مانی_معینی
۲۳۶
۰۴ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.