ازحسادت بندانگشتان من دق میند

ازحسادت بندانگشتان من دق میڪند
شانه وقتی لابه لای موی تو سر میڪشد


#هاتف_حضرتی
دیدگاه ها (۳)

می دانی و می پرسی امای چشم سخنگوی!جز عشق...جوابی بہ سوال تو ...

آمدی قصه ببافی ڪه موجّه بروی!؟در نزن رفته ام از خویش ڪسی منز...

ڪنارت مانده ام امّا ...چه سودی دارد این ماندن ...؟شبیه چتر ن...

جان عطار از پریشانی است همچون زلف توجمع ڪن بر روی خود،جان پر...

جهان وسعت شانه های توستوقتی سر بر روی آن میگذارم...عشق جان.....

«دلت را بتکان ، اشتباه هایت وقتی افتاد روی زمین ، بگذار همان...

من وقتی میخوام برم تو مترو(میترسم بیفته لای مترو و سکو)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط