ارزویی همراه با ازدواج 💍
ارزویی همراه با ازدواج 💍
پارت دوم🎤🎧
(تهیونگ)
در و که باز کردن با دوتا دختر مواجه شدم که در حال جر دادن خودشون بودن... اینا اینجا چیکار می کنن مگه یونگی نگفت...
نه باید خودم دست به کار شم... رفتم نزدیک یکی از اون دخترا... صداش بد نبود ولی دنسش افتضاح بود...
بیخیال شدم و با دستم به شونش زدم... اینکه اصلا متوجه هم نشد!!
یهو با شدت بیشتری به شونه اش دست زدم که برگشت سمتم...
یهو شروع کرد به جیغ زدن...
_وات این چرا اینطور میکنه؟!( توی ذهنم)
( ایو )
یهو احساس کردم یه چیزی به شونم خورد... برگشتم که با یه پسر مواجه شدم ...
چرا این تو حلق منه؟!؟! ( با ترس و تعجب)
نکنه استاکر باشه؟! ( هنوز که ایدل نشدی بدبخت😑)
اگه استاکر باشه باید فرار کنم!! ... شروع کردم به جیغ زدن ... خب چیکار کنم؟؟ همین به ذهنم میرسه!
یهو احساس خفگی کردم... چشامو سریع باز کردم و دیدم دستشو گذاشته روی دهنم و داره بهم نگاه می کنه... خواستم گازش بگیرم که خیلی تند دم گوشم گفت :
_هی... دختر اروم باش کاریت ندارم.. باور کن نمی خوام کاری کنم فقط جیغ نزن...
دست از جیغ و داد برداشتم و بهش خیره شدم...
(تهیونگ)
وقتی دیدم اروم شد... اروم دستمو از روی دهنش برداشتم...
اما در کمال تعجب دهنش و باز کرد و:
+هی... تو اینجا چیکار می کنی؟!! به چه حقی اومدی اینجا وقتی اجازه نداری هاااا؟!! (با داد)
ههه ( پوزخند) این بچه چی داره بلغور می کنه؟!...یهو بهش نزدیک شدم و گفتم :
_ هی خانوم کوچولو... سرِ من داد نزن بعدشم منم همین سوالُ از تو دارم ... تو اینجا چی کار می کنی؟!
(ایو)
تا ازم این سوالُ پرسید دیگه عصبی شدم... اومده اینجا بی اجازه حرفم میزنه!!
بهش نزدیک شدم و گفتم :
+ببین بچه خوشگل من اینجارو برای خودمو دوستم اجاره کردم و الانم صلاح نمی دونم به تو توضیح بدم!!
خواستم ادامه بدم که:
یونگی : ایو فک کنم وقتتون تموم شدهه....
به یونگی نگا کردم و با چشمام بهش گفتم :
فقط برو بمیر که اگه پیدات کنم خودم می کشمت !! ( دور از جون پیشیمون 👈👉)
صدای پوزخند اون یارو اومد و من داشتم محو می شدم از روی زمین !!
_فک کنم وقتتون تموم شد بفرمایید بیرون !!
بعدم با دستش به بیرون اشاره کرد... بهتره تا بیشتر خیط نشدم برم بیرون ولی یه روزی حال این پسرو می گیرم... دست یورا رو گرفتم و رفتم بیرون که ... با یه پسر دیگه مواجه شدم... خواستم برم کنار و بهش اشاره کردم بره اونور اما اون تکون نخورد... چرا یجوری نگام می کنه چیزی رو صورتمه مگه؟!! دست کشیدم رو صورتم نه چیزی نبود!! بیخیال شدم و از کنارش گذشتم و به راهم ادامه دادم که... صدای همون پسریِ پرو رو شنیدم که داشت حرف میزد ولی یهو یه چیزی شنیدم... هانیانگ... منظورش دانشگاه هانیانگ بود؟!!!
با عجله برگشتم عقب و به سمت اون اتاق حرکت کردم!!
(ادامه دارد🎧🎤)
شرط پارت بعدی:۱۰ تا لایک، ۲ تا فالور
پارت دوم🎤🎧
(تهیونگ)
در و که باز کردن با دوتا دختر مواجه شدم که در حال جر دادن خودشون بودن... اینا اینجا چیکار می کنن مگه یونگی نگفت...
نه باید خودم دست به کار شم... رفتم نزدیک یکی از اون دخترا... صداش بد نبود ولی دنسش افتضاح بود...
بیخیال شدم و با دستم به شونش زدم... اینکه اصلا متوجه هم نشد!!
یهو با شدت بیشتری به شونه اش دست زدم که برگشت سمتم...
یهو شروع کرد به جیغ زدن...
_وات این چرا اینطور میکنه؟!( توی ذهنم)
( ایو )
یهو احساس کردم یه چیزی به شونم خورد... برگشتم که با یه پسر مواجه شدم ...
چرا این تو حلق منه؟!؟! ( با ترس و تعجب)
نکنه استاکر باشه؟! ( هنوز که ایدل نشدی بدبخت😑)
اگه استاکر باشه باید فرار کنم!! ... شروع کردم به جیغ زدن ... خب چیکار کنم؟؟ همین به ذهنم میرسه!
یهو احساس خفگی کردم... چشامو سریع باز کردم و دیدم دستشو گذاشته روی دهنم و داره بهم نگاه می کنه... خواستم گازش بگیرم که خیلی تند دم گوشم گفت :
_هی... دختر اروم باش کاریت ندارم.. باور کن نمی خوام کاری کنم فقط جیغ نزن...
دست از جیغ و داد برداشتم و بهش خیره شدم...
(تهیونگ)
وقتی دیدم اروم شد... اروم دستمو از روی دهنش برداشتم...
اما در کمال تعجب دهنش و باز کرد و:
+هی... تو اینجا چیکار می کنی؟!! به چه حقی اومدی اینجا وقتی اجازه نداری هاااا؟!! (با داد)
ههه ( پوزخند) این بچه چی داره بلغور می کنه؟!...یهو بهش نزدیک شدم و گفتم :
_ هی خانوم کوچولو... سرِ من داد نزن بعدشم منم همین سوالُ از تو دارم ... تو اینجا چی کار می کنی؟!
(ایو)
تا ازم این سوالُ پرسید دیگه عصبی شدم... اومده اینجا بی اجازه حرفم میزنه!!
بهش نزدیک شدم و گفتم :
+ببین بچه خوشگل من اینجارو برای خودمو دوستم اجاره کردم و الانم صلاح نمی دونم به تو توضیح بدم!!
خواستم ادامه بدم که:
یونگی : ایو فک کنم وقتتون تموم شدهه....
به یونگی نگا کردم و با چشمام بهش گفتم :
فقط برو بمیر که اگه پیدات کنم خودم می کشمت !! ( دور از جون پیشیمون 👈👉)
صدای پوزخند اون یارو اومد و من داشتم محو می شدم از روی زمین !!
_فک کنم وقتتون تموم شد بفرمایید بیرون !!
بعدم با دستش به بیرون اشاره کرد... بهتره تا بیشتر خیط نشدم برم بیرون ولی یه روزی حال این پسرو می گیرم... دست یورا رو گرفتم و رفتم بیرون که ... با یه پسر دیگه مواجه شدم... خواستم برم کنار و بهش اشاره کردم بره اونور اما اون تکون نخورد... چرا یجوری نگام می کنه چیزی رو صورتمه مگه؟!! دست کشیدم رو صورتم نه چیزی نبود!! بیخیال شدم و از کنارش گذشتم و به راهم ادامه دادم که... صدای همون پسریِ پرو رو شنیدم که داشت حرف میزد ولی یهو یه چیزی شنیدم... هانیانگ... منظورش دانشگاه هانیانگ بود؟!!!
با عجله برگشتم عقب و به سمت اون اتاق حرکت کردم!!
(ادامه دارد🎧🎤)
شرط پارت بعدی:۱۰ تا لایک، ۲ تا فالور
۵۵.۹k
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.