مقصدمان معلوم نبود، نمیدانم کجای مسیر بودیم که باران شدت
مقصدمان معلوم نبود، نمیدانم کجای مسیر بودیم که باران شدت گرفت، بارانی ام روی دوشش انداختم، نمیدانم کجای مسیر بود که دستانم را رها کرد و دستانش را در جیبش گذاشت، سردش شده بود اما نمی گفت، نمی گفت چون گوشزد کرده بودم هوای مسیرمان بهاری ست اما هوس کرده بود تنش را بدهد به بهار، هوس کرده بود!
نمیدانم کجای مسیر بود که حس کردم قدم هایش با قدم هایم همخوانی ندارد، مسیرمان مه آلود شد، بادِ سردی میوزید، خواستم دوباره دستانش را بگیرم اما کنارم نبود، برگشتم و دیدم با فاصله از من ایستاده، صدایش نامفهوم بود...
میگفت دیگر توان ادامه دادن ندارم، هوس کرده بود تنش را بدهد به بهار، هوس کرده بود، رهایم کرد، مسیر بازگشت را نمی دانستم، سر در گم ماندم و دیگر هیچ وقت هوای بهار را بلد نشدم...
نمیدانم کجای مسیر بود که حس کردم قدم هایش با قدم هایم همخوانی ندارد، مسیرمان مه آلود شد، بادِ سردی میوزید، خواستم دوباره دستانش را بگیرم اما کنارم نبود، برگشتم و دیدم با فاصله از من ایستاده، صدایش نامفهوم بود...
میگفت دیگر توان ادامه دادن ندارم، هوس کرده بود تنش را بدهد به بهار، هوس کرده بود، رهایم کرد، مسیر بازگشت را نمی دانستم، سر در گم ماندم و دیگر هیچ وقت هوای بهار را بلد نشدم...
۲.۱k
۰۵ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.