آدم وقتی ترک میشود هی شروع میکند برای خودش چیزهای معمولی را به شیوهای ...

🔸
آدم وقتی ترک می‌شود، هی شروع می‌کند برای خودش چیزهای معمولی را به‌ شیوه‌ای کاملا مضحک به یار ربط می‌دهد:
ساعت دو و دو دقیقه است، یعنی دارد به من فکر می‌کند.
این مغازه‌ی گل‌فروشی اسمش هم اسم اوست، پس دارد به من فکر می‌کند.
امروز آهنگ مورد علاقه‌ی جفتمان از رادیو پخش شد، پس دارد به من فکر می‌کند.
کم‌کم آدم خسته می‌شود از انتظار کشیدن برای رخ داد این اتفاقاتِ «الهی» که به ظاهر از ندای عشق سرچشمه می‌گیرند و نمود از بازگشتِ یار می‌دهند،
سپس خودِ آدمِ ترک‌شده شروع می‌کند به ترتیب دادن بازی‌های کوچک تا به طریقی دلِ بی‌نوایش را امید ناچیزی ببخشد:
اگر بتوانم تا ساعت شش صبح بیدار بمانم یعنی هنوز دوستم دارد.
اگر امروز گربه‌ی سیاه‌رنگی ببینم یعنی هنوز دوستم دارد.
اگر فردا صبح باران بیاید یعنی هنوز دوستم دارد.
ولی خبری از یار نمی‌شود و این الگوی بازی‌های کوچک هم به‌مرور جذابیت خودش را از دست می‌دهد، چون آدمِ ترک‌شده ناگهان سرش محکم به سنگ سفت و سختِ تنهایی می‌خورد و با خودش حقایق تلخی را که مدت‌ها از آن‌ها فراری بود، بازگو می‌کند:
او به تو فکر نمی‌کند، او تو را دوست ندارد.
او به تو فکر نمی‌کند، او تو را دوست ندارد.
او به تو فکر نمی‌کند، او تو را دوست ندارد...
👌 🏻 🙂 🍃
| #امیررضا_لطفی_پناه |
دیدگاه ها (۱)

#ساسان

#ساسان

#ساسان

#ساسان

آن قدر دوستت دارم ...که یادم نمی آید از کجا شروع شد...داستان...

تو آفتابی در صبح ترین پاییزی که اواز نارنجی برگ هایشگونه ی ز...

هوففف....دارم از خودم می ترسم خدایییییحاجی یکی از قدیمیییییی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط