مهربان هستی ولی نامهربانی میکنی
مهربان هستی ولی نامهربانی میکنی
شور در سر داری و داری جوانی میکنی
مرغ عشقی و پر از حسرت نگاهت میکنم
دورترها می نشینی نغمه خانی میکنی
تا بسوزانی دل این شیر در زنجیر را
شوخ و شنگ و دلربا آهو دوانی میکنی
من نمیدانم چرا وقتی قرار بوسه نیست
باز هم لبهای خود را ارغوانی میکنی
مطمئن هستم برای کشتن من این چنین
پلکها را تیر و ابرو را کمانی میکنی
روز روشن بافه بافه شانه بر مو میکشی
روی هم میریزی و با شب تبانی میکنی
عاشقی جرم است و من پرونده ام سنگین شده
بس که هر شب شعری از من بایگانی میکنی
شور در سر داری و داری جوانی میکنی
مرغ عشقی و پر از حسرت نگاهت میکنم
دورترها می نشینی نغمه خانی میکنی
تا بسوزانی دل این شیر در زنجیر را
شوخ و شنگ و دلربا آهو دوانی میکنی
من نمیدانم چرا وقتی قرار بوسه نیست
باز هم لبهای خود را ارغوانی میکنی
مطمئن هستم برای کشتن من این چنین
پلکها را تیر و ابرو را کمانی میکنی
روز روشن بافه بافه شانه بر مو میکشی
روی هم میریزی و با شب تبانی میکنی
عاشقی جرم است و من پرونده ام سنگین شده
بس که هر شب شعری از من بایگانی میکنی
- ۱.۴k
- ۲۳ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط