رمان انتقام خونین 🩸❣️
رمان انتقام خونین 🩸❣️
part:58
#ارسلان
رفتیم عمارت که رفتم رو مبل نشستم خیلی دلم برای مامان بابام تنگ شده بود دلم می خواست برم سر قبرشون و فاتحه براشون بفرستم.دیانا من می خوام برم سر قبر پدر و مادرم الان میام
دیانا:خب وایسا منم بیام دیگه
ارسلان:نه عزیزم می خوام تنها باشم
دیانا:باش عزیزم هرجور راحتی
ارسلان:رفتم لباس پوشیدم سوار ماشین شدم حرکت کردم سمت دارحمه که بعد از ۱۰ مین رسیدم که بهار (خواهر سحر) رو دیدم که بالا سر قبر پدر و مادرم وایستاده بود و یه جا قایم شدم تا ببینم چی میگه
#بهار
رفتم سر قبر مامان بابای ارسلان و بالا سرشون گفتم:می دونستم همه این بلا ها میوفته گردن شما هایی که پسری به اسم ارسلان ساختید که زندگی خواهر من رو به خطر بندازید لعنتی ها...من خارج بودم فقط ۱ سال نبودم و بخاطر پسر لعنتی شما خواهر من کشته شد،اره سحر حق داشت شما هارو کشت اگر همون اول موافقت می کردید همه چی خوب بود،اره من انتقام سحر رو از شماها و اومد پسر لعنتی تون می گیرم،که گل رز رو از ساقش جدا کردم و انداختم روی قبرشون
#ارسلان
باور نمی شد آخه یعنی چی سحر پدر و مادر من رو کشه؟یعنی قاتل کسایی هست که که از جونمم برام مهم تر بودن؟
به طرفش حجوم بردم،دختره اشغال این حرفا چیه میزنی یعنی سحر قاتل پدر و مادر منه با داد
بهار:اخی شازده کوچولو اومد؟بله سحر قاتل پدر و مادر توعه،اگر پدر و مادر تو از همون اول موافقت می کرد این اتفاقا نمی افتاد پسر جون
ارسلان:ارسلان خفه شوووو با داد و بغض و یه سیلی بهش زدم،گمشو تا بیشتر عصبانیم نکردی لعنتی
بهار:دیگه از اونجا رفتم بیرون چون خیلی عصبانی بودم
ارسلان:بغضم گرفته بود گریه کردم سر قبر پدر و مادرم که...
حمایتتتت
لایک:۱۷
کامنت:۷
part:58
#ارسلان
رفتیم عمارت که رفتم رو مبل نشستم خیلی دلم برای مامان بابام تنگ شده بود دلم می خواست برم سر قبرشون و فاتحه براشون بفرستم.دیانا من می خوام برم سر قبر پدر و مادرم الان میام
دیانا:خب وایسا منم بیام دیگه
ارسلان:نه عزیزم می خوام تنها باشم
دیانا:باش عزیزم هرجور راحتی
ارسلان:رفتم لباس پوشیدم سوار ماشین شدم حرکت کردم سمت دارحمه که بعد از ۱۰ مین رسیدم که بهار (خواهر سحر) رو دیدم که بالا سر قبر پدر و مادرم وایستاده بود و یه جا قایم شدم تا ببینم چی میگه
#بهار
رفتم سر قبر مامان بابای ارسلان و بالا سرشون گفتم:می دونستم همه این بلا ها میوفته گردن شما هایی که پسری به اسم ارسلان ساختید که زندگی خواهر من رو به خطر بندازید لعنتی ها...من خارج بودم فقط ۱ سال نبودم و بخاطر پسر لعنتی شما خواهر من کشته شد،اره سحر حق داشت شما هارو کشت اگر همون اول موافقت می کردید همه چی خوب بود،اره من انتقام سحر رو از شماها و اومد پسر لعنتی تون می گیرم،که گل رز رو از ساقش جدا کردم و انداختم روی قبرشون
#ارسلان
باور نمی شد آخه یعنی چی سحر پدر و مادر من رو کشه؟یعنی قاتل کسایی هست که که از جونمم برام مهم تر بودن؟
به طرفش حجوم بردم،دختره اشغال این حرفا چیه میزنی یعنی سحر قاتل پدر و مادر منه با داد
بهار:اخی شازده کوچولو اومد؟بله سحر قاتل پدر و مادر توعه،اگر پدر و مادر تو از همون اول موافقت می کرد این اتفاقا نمی افتاد پسر جون
ارسلان:ارسلان خفه شوووو با داد و بغض و یه سیلی بهش زدم،گمشو تا بیشتر عصبانیم نکردی لعنتی
بهار:دیگه از اونجا رفتم بیرون چون خیلی عصبانی بودم
ارسلان:بغضم گرفته بود گریه کردم سر قبر پدر و مادرم که...
حمایتتتت
لایک:۱۷
کامنت:۷
۸.۶k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.