خیلی هم عالی...
خیلی هم عالی...
تظاهر بسه دیگه... خود واقعیمو نشون میدم... متاسفم اگر ناراحت شدین
دیگه نمیتونم تحمل کنم واقعا...
کم کم دارم فک میکنم که از ویس برم و توی ایتا و سروش باشم...
خیلی دردناکه... نمیشه تصمیم گرفت... همه ی خاطراتی که اینجا داشتمو باید ول کنم
مثل روبیکا..
هرجا میرم که بمونم خراب میشه... اصلا چرا من اِما شدم؟
یه ویانا...دختر عادی و کیوت میموندم و اصلا اینقدر خشن نمیشدم...
نمیتونم درست حرف بزنم... یه کلمه که میگم سریع داد و فریادم شروع میشه و زمین و آسمونو باهم یکی میکنم...
مامانم خواست بی حالی منو با قرص خوب کنه... نتونست و اینکه منو دیوونه کرد...
بی حال بودم و فقط درس میخوندم و گوشی و بعد خواب... بعضی وقتا اصلا غذا نمیخوردم...
تا اینکه یکم قرص و ویتامین بهم داد و سرحال شدم... تازه فهمیدم چه دردایی کشیدم که اهمیت ندادم و فقط نمره میخواستم...
انتقامم شروع شد... دیگه تو مدرسه و خونه و پارک و باشگاه آروم نبودم... یه دختر زبون دراز و شیطون خشن بودم...
چرا تغییر کردم؟...
تظاهر بسه دیگه... خود واقعیمو نشون میدم... متاسفم اگر ناراحت شدین
دیگه نمیتونم تحمل کنم واقعا...
کم کم دارم فک میکنم که از ویس برم و توی ایتا و سروش باشم...
خیلی دردناکه... نمیشه تصمیم گرفت... همه ی خاطراتی که اینجا داشتمو باید ول کنم
مثل روبیکا..
هرجا میرم که بمونم خراب میشه... اصلا چرا من اِما شدم؟
یه ویانا...دختر عادی و کیوت میموندم و اصلا اینقدر خشن نمیشدم...
نمیتونم درست حرف بزنم... یه کلمه که میگم سریع داد و فریادم شروع میشه و زمین و آسمونو باهم یکی میکنم...
مامانم خواست بی حالی منو با قرص خوب کنه... نتونست و اینکه منو دیوونه کرد...
بی حال بودم و فقط درس میخوندم و گوشی و بعد خواب... بعضی وقتا اصلا غذا نمیخوردم...
تا اینکه یکم قرص و ویتامین بهم داد و سرحال شدم... تازه فهمیدم چه دردایی کشیدم که اهمیت ندادم و فقط نمره میخواستم...
انتقامم شروع شد... دیگه تو مدرسه و خونه و پارک و باشگاه آروم نبودم... یه دختر زبون دراز و شیطون خشن بودم...
چرا تغییر کردم؟...
۱.۱k
۲۰ دی ۱۴۰۳