کجای قصه نگفته ام دوستت دارم

کجایِ قصه نگفته ام دوستت دارم ؟؟
بگذار فکر کنم ...
هیچ کجا انگار !

تا یادم می آید
بهانه هایم هم پر بود از فریاد
فریادِ اینکه
دیــــــــــوانه ! من دیوانه ی توام ..
اما ببخش مرا!

انگار همچون کودکی نوزاد بوده ام
که هرچه تقلا می کند
کسی نمی فهمد که شیر نمی خواهد..

که گرمایِ تنِ مادر می خواهد..
اما....
حالا می نویسم:

بارها بخوان بلند بخوان
دیــــــــــــــوانه
دوستت دارم .
دیدگاه ها (۷)

رسمی نباش پیش من،اینجا اداره نیست قلبم سند به نام تو خورده،ا...

تـــــــــــــو ...مـرا ... به عــصـــر حـجـر بــرمـیـــــگـ...

تووی شعرت نگفته ای اینکه:#عاشقی هم همان سماور بود"اینکه جیزه...

هر نمازی دو سه تا سجده ی سَهوسخت گیری ملاءِکـــ با تــوتا تو...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط