گفتیک جاهایی باید زندگی

گفت...یک جاهایی باید زندگی
تمام شود! قبول داری ؟
گفتم مثلا .. ؟
روزهایی که آدم ها می آیند ؟
روزهایی که آدم ها می روند ؟
در اوج عشق ؟
یا در اوج نفرت ؟؟
گفت همان روزهایی که فکر می کنی یک نفر را بیشتر از خودت دوست داری
روزهایی که در دریایی از لذت و محبت
غوطه وری، امید داری، انگیزه داری ..
روزهایی که آنقدر از دوست داشتن پر شدی که احساس خوشبختی از وجودت سرریز
می شود
روزهایی که هنوز بعضی واقعیت ها به حال خوبت گند نزده و حادثه ای باورهایت را وارونه نکرده !
یک جاهایی باید زندگی تمام شود تا بعضی طعم ها تا ابد در دهانت بماند
تا عطر بعضی خاطره ها هرگز از ذهنت نرود ...
گفتم... قبول دارم !
هر چند بی منطق به نظر می آمد.
و نمی دانم چرا
اما گاهی آدم به جایی می رسد که دلش میخواهد به تمام منطق ها پشت پا بزند تا برای کمی خوشحالی محال ترین احتمال ها اتفاق بیفتد ...!
دیدگاه ها (۲)

ظهر شده...موهایت انگور داده‌ اند...خورشید...از لای خوشه‌ها س...

دلیل بداخلاقیای بعضیا بیماری نیست ...عصبی بودنم نیست ...اونا...

اگر می دانستم که عشق خطر دارددل نمی دادم .اگرمی دانستم که در...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱0

پارت: ۲۷

هر کدومتون برام زحمت کشیدید واقعا ازتون بابت همه چیز همه چیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط