یکی از دوستام با یه پسر خیلی پولدار آشنا شده بود و تصمیم

یکی از دوستام با یه پسر خیلی پولدار آشنا شده بود و تصمیم داشت هر طور شده باهاش عروسی کنه، تو یه مهمونی یه دفعه از دهنش پرید که 5 ساله دفتر خاطرات داره و همه چیزشو توش می نویسه، این آقا هم گیر داد که دفتر خاطراتت رو بده من بخونم!

از فردای اون روز مژگان و من نشستیم به نوشتن یه دفتر خاطرات تقلبی براش، من وظیفه قدیمی جلوه دادنش رو داشتم...،

10 جور خودکار واسش عوض کردم، پوست پرتقال مالیدم به بعضی برگه هاش...، چایی ریختم روش... مژی هم تا می تونست خودش رو خوب نشون داد و همش نوشت از تنهایی و من خیلی پاکم و اصلا دنبال مادیات نیستم و فقط انسانیت برام مهمه و... بعد از یک هفته کار مداوم، دفتر خاطرات رو بُرد تقدیم ایشون کرد. آقا پسر در ایکی ثانیه دفتر خاطرات رو بر فرق سر مژی کوبید و گفت: منو چی فرض کردی؟

این که سالنامه 1397 هست! تو 5 ساله داری توی این خاطره می نویسی؟ و این گونه بود که مژگان هنوز مجرد است !😂
دیدگاه ها (۲)

🗓 #تقویم_تاریخجمعه۳۱ خرداد ۱۳۹۸۱۷ شوال ۱۴۴۰۲۱ ژوئن ۲۰۱۹

رابطه مناطق مختلف #کف دست و #اعضای بدنبا #ماساژ این ناحیه مر...

🍃 زندگی خانه ایستباهزاران پنجرهدلت را بسوی هرکدامبگشایی زندگ...

...بیا باهم فرار کنیم...پارت 1

پارت دارک (۱) :

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط