پست ویژه روز
#پست_ویژه_روز
چقدَر تیر و سنان در تن اکبر مانده
خنده بر روی لب این همه لشکر مانده
بین این دشت تمام تن او پخش شده
هر طرف قطعه ای از پیکر اکبر مانده
اربا اربا شده آنگونه علی اکبر من
که از او در همه جا نفحه ی عنبر مانده
زانویم از رمق افتاد و زمین افتادم
کمرم تا شد از این داغ... شدم درمانده
به کنار بدنش خشک شده این بدنم
از علی اکبر من یک علی اصغر مانده؟!
خواستم بوسه زنم بر بدنش، آه...نشد
جای بوسه به تن این گل پرپر مانده؟
یاد اصوات اذانش جگرم را سوزاند
حسرت یک نگهش بر دل مضطر مانده
به روی پیکر او پیکر من افتاد و
خواهرم در بر من دست به معجر مانده
هرچه کردم بدنش بین عبا جمع نشد
به روی خاک از این تن دوبرابر مانده
کار من نیست علی را ببرم تا به حرم
زحمت بردن او دوش برادر مانده
خبر پر زدنش را برسانید حرم
چشم بر راهِ پسر دیده ی مادر مانده
رکن من رفت... چنین خم شدنم جا دارد
به خدا رفت ازین لشگر من فرمانده
#مهدی_علی_قاسمی
#درعزایت
#شب_هشتم
#حضرت_علی_اکبر
چقدَر تیر و سنان در تن اکبر مانده
خنده بر روی لب این همه لشکر مانده
بین این دشت تمام تن او پخش شده
هر طرف قطعه ای از پیکر اکبر مانده
اربا اربا شده آنگونه علی اکبر من
که از او در همه جا نفحه ی عنبر مانده
زانویم از رمق افتاد و زمین افتادم
کمرم تا شد از این داغ... شدم درمانده
به کنار بدنش خشک شده این بدنم
از علی اکبر من یک علی اصغر مانده؟!
خواستم بوسه زنم بر بدنش، آه...نشد
جای بوسه به تن این گل پرپر مانده؟
یاد اصوات اذانش جگرم را سوزاند
حسرت یک نگهش بر دل مضطر مانده
به روی پیکر او پیکر من افتاد و
خواهرم در بر من دست به معجر مانده
هرچه کردم بدنش بین عبا جمع نشد
به روی خاک از این تن دوبرابر مانده
کار من نیست علی را ببرم تا به حرم
زحمت بردن او دوش برادر مانده
خبر پر زدنش را برسانید حرم
چشم بر راهِ پسر دیده ی مادر مانده
رکن من رفت... چنین خم شدنم جا دارد
به خدا رفت ازین لشگر من فرمانده
#مهدی_علی_قاسمی
#درعزایت
#شب_هشتم
#حضرت_علی_اکبر
۶۹۰
۰۷ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.