برای پنجره فولاد بیماری نادر معنایی ندارد
#برای_پنجره_فولاد_بیماری_نادر_معنایی_ندارد
۱۳۹۱/۰۸/۳۰ - ۱۵:۵۴ - کد خبر: 60982
سلامت نیوز : ما قرار بود که 3 روز مشهد باشیم و هر شب تا نماز صبح در حرم امام رضا)علیه السلام( بمانیم. سه شب بود که میرفتیم حرم و از 12 شب تا نماز صبح در حرم بودیم، دم دمای سحر روز سوم، نماز صبح را خوانده بودیم و روبروی پنجره فولاد داشتم با حضرت وداع می کردم که یک دفعه متوجه حرکتکردن سیدحسین شدم.
سید حسن بیمار نادر در گفتگو با نادرنیوز گفت : قبل از شفای سیدحسین، یک مدت عکس سیدحسین را روی بنر چاپ کردیم و در میدان شکوفه در هیئت بیت العباس نصب کردیم، روی آن بنر چاپ شده بود «برای سلامتی من دعا کنید » و از آن روزی که سیدحسین شفا گرفت،همه میگویند این همان سیدحسین است که بیمار بود و راه نمیرفت؟ از زمانی که فعالیت خودم را با بنیاد بیماریهای نادر آغاز کردم، همیشه آرزو داشتم که برای یک بار هم که شده دست عنایت اهل بیت علیهم السلام را در شفای این بیماران ببینم تا اینکه بالاخره انتظارم به سر آمد.
وی افزود: فردای آخرین روزی که این آرزو را در سر م یپروراندم، سر دبیر مجله ندای نادر به من گفت یک کودک مبتلا به سندروم دیجرج - نوعی بیماری نادر- که توسط امام رضا علیه السلام شفا گرفته، به زودی مهمان ما میشود، قند در دلم آب شد، باورم نمی شد. و در پوست خودم نمیگنجیدم و لحظاترا شمارش میکردم که روز موعود فرا برسد ومن شاهد یکی از الطاف امام رئوف از نزدیک باشم. شاید هم خدا میخواست مرا تکان دهد یا به من گوشزد کند که هست.. با مادرش تماس گرفتم و از او و فرزندش برای انجام مصاحبه دعوت کردم.
روز سه شنبه بود که ساعت 11 در دفترمجله با آنها قرار داشتیم.عقربههای ساعت، 10:50را نشان میداد. با خودم زمزمه میکردم یا امام رضا )علیه السلام( من میخواهم با نظر کرده شما ملاقات داشته باشم، در فراز و نشیب این افکار
بودم که زنگ دفتر به صدا درآمد.دل تو دلم نبود،بله، آن لحظه فرا رسید، کودکی به نام سیدحسین از سلاله پاک حضرت زهرا سلام الله علیها به همراه خانواد هاش وارد دفتر شدند.
ندایی از درونم صدا میزند یا غری بالغربا، یا معین الضعفا و الفقراء،یا عل یب ن موسی مددی یا مولا..... .. .
بعد از کمی استراحت، سر صحبت را این گونه باز کردند، انگار مصاحبه دست کسی دیگر بود. مصاحبه ای که قطرات اشک، آن را هدایت می کردند. مادر سیدحسین گفت: سیدحسین هشت روز بعد از شروع آخرین ماه از فصل سرد سال با بیماری سندروم دیجرج به دنیا آمد.
زندگی من، یعنی امتحان من، از تولد سیدحسین شروع شد.البته این را هم باید بگویم که من تنها نتوانستم کاری بکنم، تنها کسی که کنار من بود، خدا بود و بس، اگر می بینید که الان سیدحسین پنج سالش شده و رشد کرده، فقط به خاطر حضور خداوند بود و من اصلاً تنهایی را حس نکردم، چون خدا در کنار من بود.
از اول تولد، به علت ابتلا به سندرم دیجرج دوبار عمل قلب باز شد ودر حال حاضر، دریچه قلب ندارد. تا چند وقت پیش دست هایش حس نداشت و نمیتوانست راه هم برود و حتی نمیتوانست بنشیند.من قرار بود که با خانواده ام ایام عید بروم به کیش، چون واقعاً از این مسئله که هر کاری انجام دادیم و حال سیدحسین بهبود نیافته بود، خسته شده بودم، ولی جالب است که بگویم یک شب یکی از خدام حرم امام رضا)علیه السلام( به خوابم آمد و گفت: “چرا میخواهی بروی کیش؟
ما مشهد منتظرت هستیم و این سفره را برای تو پهن کرده ایم، بیا به مشهد”. این شد که من از رفتن به سفر کیش منصرف شدم و به هرطریقی که می شد بلیت رفت به مشهد را برای فردای آن روز تهیه کردم و به همراه مادرم به مشهد رفتیم.
باورم نمیشد که سیدحسین، چهار دست وپا حرکت میکرد، سیدحسینی که درحالت نشسته هم باید دورش بالش قرار میدادیم تا نیفتد، چهار دست و پا رفت و رفت تا به کالسکه اش رسید، به کمک کالسکه اش بلند شد و ایستاد؛ سیدحسین شفا پیدا کرد. کالسکه اش را گرفته بود.
و میدوید واصلاً نمیایستاد. من از خوشحالی جیغ میزدم و گریه میکردم. مادرم من را آرام کرد و گفت اگر زائران متوجه شوند که سیدحسین شفا گرفته،بچه را دوره میکنند و امکان دارد که حتی لبا سهایش به عنوان تبرک بکنند، ما حتی به دفتر شفاگرفتگان آستان قدس هم نرفتیم.
مادربزرگ سیدحسین ادامه گفت وگو را در دست خود گرفت و با لحنی آرام گفت: جالب است که بگویم سیدحسین اصلاً نمینشست و در حال دویدن بود و اصلاً نمیتوانستیم جلوی او را بگیریم و فقط گریه میکردیم.
ما این قضیه را به هیچ کس نگفتیم، فردای آن روز دوستان من به دیدنمان آمدند و تا دیدند که سیدحسین روی پای خودش راه میرود شروع کردند به جیغ زدن که سیدحسین راه میرود. بعد من به دوستانم گفتم که ما رفتیم حرم و شفای سیدحسین را از امام رضا)علیه السلام(گرفتیم.
بعد از شفا گرفتن سی
۱۳۹۱/۰۸/۳۰ - ۱۵:۵۴ - کد خبر: 60982
سلامت نیوز : ما قرار بود که 3 روز مشهد باشیم و هر شب تا نماز صبح در حرم امام رضا)علیه السلام( بمانیم. سه شب بود که میرفتیم حرم و از 12 شب تا نماز صبح در حرم بودیم، دم دمای سحر روز سوم، نماز صبح را خوانده بودیم و روبروی پنجره فولاد داشتم با حضرت وداع می کردم که یک دفعه متوجه حرکتکردن سیدحسین شدم.
سید حسن بیمار نادر در گفتگو با نادرنیوز گفت : قبل از شفای سیدحسین، یک مدت عکس سیدحسین را روی بنر چاپ کردیم و در میدان شکوفه در هیئت بیت العباس نصب کردیم، روی آن بنر چاپ شده بود «برای سلامتی من دعا کنید » و از آن روزی که سیدحسین شفا گرفت،همه میگویند این همان سیدحسین است که بیمار بود و راه نمیرفت؟ از زمانی که فعالیت خودم را با بنیاد بیماریهای نادر آغاز کردم، همیشه آرزو داشتم که برای یک بار هم که شده دست عنایت اهل بیت علیهم السلام را در شفای این بیماران ببینم تا اینکه بالاخره انتظارم به سر آمد.
وی افزود: فردای آخرین روزی که این آرزو را در سر م یپروراندم، سر دبیر مجله ندای نادر به من گفت یک کودک مبتلا به سندروم دیجرج - نوعی بیماری نادر- که توسط امام رضا علیه السلام شفا گرفته، به زودی مهمان ما میشود، قند در دلم آب شد، باورم نمی شد. و در پوست خودم نمیگنجیدم و لحظاترا شمارش میکردم که روز موعود فرا برسد ومن شاهد یکی از الطاف امام رئوف از نزدیک باشم. شاید هم خدا میخواست مرا تکان دهد یا به من گوشزد کند که هست.. با مادرش تماس گرفتم و از او و فرزندش برای انجام مصاحبه دعوت کردم.
روز سه شنبه بود که ساعت 11 در دفترمجله با آنها قرار داشتیم.عقربههای ساعت، 10:50را نشان میداد. با خودم زمزمه میکردم یا امام رضا )علیه السلام( من میخواهم با نظر کرده شما ملاقات داشته باشم، در فراز و نشیب این افکار
بودم که زنگ دفتر به صدا درآمد.دل تو دلم نبود،بله، آن لحظه فرا رسید، کودکی به نام سیدحسین از سلاله پاک حضرت زهرا سلام الله علیها به همراه خانواد هاش وارد دفتر شدند.
ندایی از درونم صدا میزند یا غری بالغربا، یا معین الضعفا و الفقراء،یا عل یب ن موسی مددی یا مولا..... .. .
بعد از کمی استراحت، سر صحبت را این گونه باز کردند، انگار مصاحبه دست کسی دیگر بود. مصاحبه ای که قطرات اشک، آن را هدایت می کردند. مادر سیدحسین گفت: سیدحسین هشت روز بعد از شروع آخرین ماه از فصل سرد سال با بیماری سندروم دیجرج به دنیا آمد.
زندگی من، یعنی امتحان من، از تولد سیدحسین شروع شد.البته این را هم باید بگویم که من تنها نتوانستم کاری بکنم، تنها کسی که کنار من بود، خدا بود و بس، اگر می بینید که الان سیدحسین پنج سالش شده و رشد کرده، فقط به خاطر حضور خداوند بود و من اصلاً تنهایی را حس نکردم، چون خدا در کنار من بود.
از اول تولد، به علت ابتلا به سندرم دیجرج دوبار عمل قلب باز شد ودر حال حاضر، دریچه قلب ندارد. تا چند وقت پیش دست هایش حس نداشت و نمیتوانست راه هم برود و حتی نمیتوانست بنشیند.من قرار بود که با خانواده ام ایام عید بروم به کیش، چون واقعاً از این مسئله که هر کاری انجام دادیم و حال سیدحسین بهبود نیافته بود، خسته شده بودم، ولی جالب است که بگویم یک شب یکی از خدام حرم امام رضا)علیه السلام( به خوابم آمد و گفت: “چرا میخواهی بروی کیش؟
ما مشهد منتظرت هستیم و این سفره را برای تو پهن کرده ایم، بیا به مشهد”. این شد که من از رفتن به سفر کیش منصرف شدم و به هرطریقی که می شد بلیت رفت به مشهد را برای فردای آن روز تهیه کردم و به همراه مادرم به مشهد رفتیم.
باورم نمیشد که سیدحسین، چهار دست وپا حرکت میکرد، سیدحسینی که درحالت نشسته هم باید دورش بالش قرار میدادیم تا نیفتد، چهار دست و پا رفت و رفت تا به کالسکه اش رسید، به کمک کالسکه اش بلند شد و ایستاد؛ سیدحسین شفا پیدا کرد. کالسکه اش را گرفته بود.
و میدوید واصلاً نمیایستاد. من از خوشحالی جیغ میزدم و گریه میکردم. مادرم من را آرام کرد و گفت اگر زائران متوجه شوند که سیدحسین شفا گرفته،بچه را دوره میکنند و امکان دارد که حتی لبا سهایش به عنوان تبرک بکنند، ما حتی به دفتر شفاگرفتگان آستان قدس هم نرفتیم.
مادربزرگ سیدحسین ادامه گفت وگو را در دست خود گرفت و با لحنی آرام گفت: جالب است که بگویم سیدحسین اصلاً نمینشست و در حال دویدن بود و اصلاً نمیتوانستیم جلوی او را بگیریم و فقط گریه میکردیم.
ما این قضیه را به هیچ کس نگفتیم، فردای آن روز دوستان من به دیدنمان آمدند و تا دیدند که سیدحسین روی پای خودش راه میرود شروع کردند به جیغ زدن که سیدحسین راه میرود. بعد من به دوستانم گفتم که ما رفتیم حرم و شفای سیدحسین را از امام رضا)علیه السلام(گرفتیم.
بعد از شفا گرفتن سی
۵.۲k
۲۰ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.