بالاخره رسیدیم جنگل و همگی پیاده شدیم و چون چمن ها رو آب
بالاخره رسیدیم جنگل و همگی پیاده شدیم و چون چمن ها رو آب داده بودن و خیس بود مجبور بودیم بریم قسمتای بالا بشینیم و راهی که باید ازش میرفتیم بالا پر از سنگ و چاله بود .همه توی فکر بودیم که ما خانوما چه جوری بریم بالا که یهو عادل گفت_بچه ها دست خانوماتون رو محکم بگیرین کمک کنین برن بالا و بچه ها رو هم بغل کنین یا بدین بغل خانوما.همه موافقت کردن و هر کدوم از بچه ها با خانوما و بچه هاشون رفتن بالا میخواستم سپهر رو بغل کنم که محمد گفت_سپهر رو بده به من لیلی تو با اون بچه توی شکم و این راه سخت اذیت میشی._مرسی سید جااان.چشمک زد و به سپهر گفت_نفس عمو بپر بغلم که بریم.سپهر رفت بغلش و کلی بوسش کرد و با محمد غش غش میخندیدن .بهشون خیره شده بودم که سعید گفت_خانوم خوشگله شما نمیخواین برین بالا؟._چرا اقای خوشتیپ._پس دستتو بده که بریم.دستشو محکم گرفتم و فشار دادم که لبخند زد.دوتایی با هم رفتیم بالا .فرش انداختیم و نشستیم.بچه ها با هم بازی میکردن و ماها هم حرف میزدیم .یهو زیر دلم تیر کشید و از شدت درد چشامو بستم._عهه وای چیشد لیلی ؟._هیچی مهتا چیزی نیست._یعنی چی چیزی نیست رنگت پریده اخه عزیزدلم._نه بابا خوبم.دوباره دردم شدت گرفت و لبامو گاز گرفتم._سعید جان؟بیا ببین لیلی چشه._مهتا صداش نزن نگرانم میشه._خب فداتشم شوهرته باید بدونه حالت خوب نیست.سعید اومد پیشمون با نگرانی دستمو گرفت و گفت_چیشده لیلی؟خوبی عزیزم؟._چیزی نیست نگران نباش فقط یه ذره دلم درد میکنه.سویچ ماشین رو برداشت و گفت_پاشو بریم یه ذره دراز بکش تو ماشین بعدش دوباره میایم._اخه خوبم سعید .یهو سوگند با حرص گفت_عهههه لجبازی نکن که میزنمت ها .اخه دیوونه رنگت پریده باید استراحت کنی خب.با حرف سوگند لبخند زدم و گفتم_چشم.کفشامو پوشیدم و دست سعید رو گرفتم و راه افتادیم به سمت ماشین.نمیتونستم خوب راه برم.یهو سعید بغلم کرد._عههه سعید زشته منو بزاررر پاییین کمرت درد میگیره دیوونه.با صدای بلند خندید و گفت_اولا جیغ نزن که گوشم کر شد بعدشم چرا زشته مگه خلاف کردیم؟_جلوی بچه ها خوب نیست اخه کاپی جانم._خیلیم خوبه .لجبازی نکن چون ممکنه جلوی بچه ها دست به کار دیگه ای بزنم ها._هعییی سعیددد خیلی بی حیایی .خندید و مثل همیشه برای خنده هاش ضعف کردم.رسیدیم پایین.در ماشین رو باز کرد .من روی صندلی عقب دراز کشیدم و خودش صندلی جلو نشست._لیلی؟._جانم._چرا دلت درد میکنه ؟._به خاطر جوجه جان._دستشو کشید رو شکمم و گفت_ای از دست تو که خانوم منو اذیت میکنی .خندیدم و دستمو گذاشتم روی دستش.توی چشمام خیره شد._چیه عشقم چرا اینجوری نگام میکنی؟._چرا اینقدر تو خوبی اخه عروسک خوشگل من؟.خندیدم و گفتم_صورتتو بیار جلو.صورتشو اورد و گونه شو محکم بوس کردم._تو از من خیلیی بهتری سعیدم._اختیار دارین حاج خانوم._عهه سعید صدبار گفتم بهم نگو حاج خانوم حس میکنم 70 سال سن دارم .بلند بلند خندید و منم زدم تو بازوش .نیم ساعتی توی ماشین بودیم و بعدش برگشتیم بالا پیش بچه ها._به به کبوتران عاشق اومدننن .همه با حرف فرهاد خندیدیم.ساعت 1 بود که اقایون بلند شدن تا کباب درست کنن.فرهاد و علی رفتن تا اتیش درست کنن و محمد و شهرام کباب ها رو به سیخ میکشیدن و میلاد و مجتبی هم مسئول شستن و اماده کردن گوجه ها بودن.یهو فرهاد که به خاطر درست کردن اتیش از ما دور بود با صدای بلند گفت_امیررر؟؟._بعلههههه فرهااااد._برو از توی ماشین زغال بیار._باشه الان میرمممم._عهه راستی امییر._دیگه چیه ._ببین اون بادبزن رو هم بردار بیار._چشمم فرهاد خااان چشمم امر دیگه ای نیست؟._نخیررر فقط بی زحمت آشغالا رو هم بزار دم در.امیر یه سنگ کوچیک برداشت و با حرص پرت کرد طرف فرهاد و همه میخندیدیم.یک ساعتی گذشت و غذا اماده شد.شهرام اومد و گفت_لیلی سفره رو بده تا بندازم.سفره رو بهش دادم که گفت_سعید جان داداش؟هیچ کمکی در تهیه ی غذا که نداشتی حداقل پاشو سر سفره رو بگیر بندازیم._ من نظارت میکردم به کارتون که یه وقت خطا نکنین._اره داداش کاملا مشخصه .والا من نمیدونم تو چرا اینقدر تنبلی._گمشو باو حرف مفت نزن .شهرام خندید و گفت_چه رویی داری تو به خدا.بالاخره سفره رو انداختن و همگی نشستیم و مشغول خوردن شدیم.خیلی اشتها نداشتم و برای همین به سپهر غذا دادم و خودمم دو سه لقمه خوردم._سپهر مامان سیر شدی؟._اره مامانی.از جاش بلند شد و در حالی که بوس میفرستاد گفت_عموها مرسی خیلی خوشمزه بود. همه خندیدن و گفتن نوش جونت.سپهر ذوق کرد که یهو علی گفت_اخ الهی من فدای اون ذوق کردنات بشم عشق کوچولوی من._خدا نکنه عموجونیم._علی از جاش بلند شد و اومد سمتش و محکم بوسش کرد یهو نیلوفر گفت._میگم لیلی قربونش برم این وروجک شما خودشو بدجوری تو دلمون جا کرده ._عشق منی تو نیلوفر جانم .سپهر هم عاشق شماهاست ._فداش بشه خال
۹.۵k
۲۸ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.