لبت آلوچه سبزی است که دیدن دارد
لبت آلوچه سبزی است که دیدن دارد
دیدنش هیچ نیرزد که چشیدن دارد
مادرت را تو به دنبال نمکدان بفرست
نمک آلوده ی آلوچه مکیدن دارد ....
خجل از هستی خویشم من شاعر به خدا
یوسف ناز تو از بس که خریدن دارد
شعر من در تب دیدار سهیل نفست
مثل سیبی هوس تند رسیدن دارد
لحظه صید من دربدر ای سنگین دل
ناوک خونی ابروت چه دیدن دارد
تویی آن ماه سپید و منم این یکه پلنگ
کز سر شب ز جنون درد پریدن دارد
به وفای تو قسم کز دل خاکستر من
آتشین مرغ دگر ذوق دمیدن دارد
هر شب آهوی خیال تو به صحرای دلم
تا سپیدای سحر شوق چریدن دارد
کی به دام غزل کهنه ی من می افتد
آن غزالی که چنین عشق رمیدن دارد
کاش میشد که به مقراض غمت میگفتی
کی پر و بال من چلچله چیدن دارد
از پس پنجره بنمای دمی طلعت خویش
که دلم دلهره ی تلخ تکیدن دارد........
دیدنش هیچ نیرزد که چشیدن دارد
مادرت را تو به دنبال نمکدان بفرست
نمک آلوده ی آلوچه مکیدن دارد ....
خجل از هستی خویشم من شاعر به خدا
یوسف ناز تو از بس که خریدن دارد
شعر من در تب دیدار سهیل نفست
مثل سیبی هوس تند رسیدن دارد
لحظه صید من دربدر ای سنگین دل
ناوک خونی ابروت چه دیدن دارد
تویی آن ماه سپید و منم این یکه پلنگ
کز سر شب ز جنون درد پریدن دارد
به وفای تو قسم کز دل خاکستر من
آتشین مرغ دگر ذوق دمیدن دارد
هر شب آهوی خیال تو به صحرای دلم
تا سپیدای سحر شوق چریدن دارد
کی به دام غزل کهنه ی من می افتد
آن غزالی که چنین عشق رمیدن دارد
کاش میشد که به مقراض غمت میگفتی
کی پر و بال من چلچله چیدن دارد
از پس پنجره بنمای دمی طلعت خویش
که دلم دلهره ی تلخ تکیدن دارد........
۲.۹k
۲۸ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.