من نمیدانم که در چشم خمارینت چه بود

من نمی‌دانم که در چشـم خمارینت چه بود
کز همه ترکان آهو چشــــم، رم دادی مرا
#فروغی_بسطامی
دیدگاه ها (۳)

دلم می خواهد ...تا اَبد زندگی کنم ...که یک عُمر ...دوست داشت...

ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺶ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﯽ که ﯾ...

گفتمش چقدر دوستم داری؟گفت به اندازه همه ی دنیاگفت و خندید ام...

سیاسی ترین اتفاق درمن لبهای توست !!!!!لبخند که میزنی.....درم...

خدایا شکرت که به من عقل و سعادت دادی،می دانم که بدون تو نمی ...

موسیقی

مکن از برم جدایی،مرو از کنارم امشبکه نمی شکیبد از تو دل بی ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط