چندیست کامم از مرقدت سودای خام است
چندیست کامم از مرقدت سودای خام است
هجران زده بوسیدنش عرض سلام است
سنگ است سهم مرغ از بامت پریده
هر دانه ای جز دانهی بام تو دام است
اولاد دختر با پسر فرقی ندارد
تا تو امیری، این کنیز است آن غلام است
خاکی که خونت ریخت بر آن میتوان خورد
در مذهبی که خاک و خون خوردن حرام است
از غصه سهم سینه ام آه دمادم
سهم دو چشمم در غمت اشک مدام است
بر تو چه رفته که دلیل گریه حتی،
گاهی صدای آب یا بوی طعام است
یا ذوقمرگِ وصل، یا دقمرگِ هجران
ما مرگمان حتمیست، میل تو کدام است؟
مرضیه نعیم امینی
هجران زده بوسیدنش عرض سلام است
سنگ است سهم مرغ از بامت پریده
هر دانه ای جز دانهی بام تو دام است
اولاد دختر با پسر فرقی ندارد
تا تو امیری، این کنیز است آن غلام است
خاکی که خونت ریخت بر آن میتوان خورد
در مذهبی که خاک و خون خوردن حرام است
از غصه سهم سینه ام آه دمادم
سهم دو چشمم در غمت اشک مدام است
بر تو چه رفته که دلیل گریه حتی،
گاهی صدای آب یا بوی طعام است
یا ذوقمرگِ وصل، یا دقمرگِ هجران
ما مرگمان حتمیست، میل تو کدام است؟
مرضیه نعیم امینی
۱.۹k
۱۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.