P
P¹
راستش رو بخواید اگر من بخوام از زندگیم بگم خیلی باید بنویسم
اینکه از چه سنی سختی کشیدم الان کجام خودش خیلی وقت برای توضیح میخواد که من دلم میخواد از ۱۰ سالگیم شروع کنم راستش من قبل از ده سالگی هم زنگی سختی داشتم ولی این ها زندگیم رو نابود و ازم یک دختر بیروح ساختن
من تینا هستم البته اسم من تینا نیست چون من یک دختر ایرانی هستم ولی همه منو با این اسم صدا میکنن چون خودم میخوام
زندگی از بعد به تولد برای من سخت بود اما نه تا وقتی مهم ترین شخص توی زندگیم جلوی چشمام پر پر شد وقتی که یازده سالم بود مادرم جلوی چشمام از دنیا شیرینم رفت و منو با بدبختی هام تنها گذاشت وقتی سیزده ساله شدم پدرم منو ول کرد و من پیش برادرم که الان یک بازیگر معروف توی ایران هست زندگی میکردم و توی چهارده سالگی فهمیدم پدرم برای پولی که برای من بوده نقشه داره اما به لطف مادر بزرگم اون نقشه عملی نشد من توی پانزده سالگی به عنوان اولین دختر طراح نوجوان توی مدرسه معرفی کردن منم به این شغل علاقه داشتم پس قبول کردم درس خوندم درس خوندم که بلاخره دانشگاهی توی کره قبول شدم و قرار شد برم اونجا من الان بیست سالم هست و با شیش تا از دوستام زندگی میکنم که همه باهم همکار هستیم مثل خواهر برای هم هستیم و همو تیمار میکنیم
من الان توی کمپانی بیلگ هیت کار میکنم
( اگر اشتباه بود ببخشید )
مدیر بخش طراحی دوخت هستم با گروه های کیپاپ زیادی کار کردم مثل تی اکس تی و انهایپن و گروه های زیاد دیگه و امروز قرار بود با سوا به یک جلسه قرار داد جدید بریم و با بزرگترین بوی بند جهان قرار داد ببندیم یعنی گروه ( بی تی اس)
ادامه دارد.....
اگه دوست داشتین حمایت کنید و بگین ادامه بدم یا نه چون قرار اتفاقات خیلی قشنگ بیوفته مثل ملاقات تینا با یکی از اعضا ای گروه بی تی اس دوست داشتین حتما بگین
راستش رو بخواید اگر من بخوام از زندگیم بگم خیلی باید بنویسم
اینکه از چه سنی سختی کشیدم الان کجام خودش خیلی وقت برای توضیح میخواد که من دلم میخواد از ۱۰ سالگیم شروع کنم راستش من قبل از ده سالگی هم زنگی سختی داشتم ولی این ها زندگیم رو نابود و ازم یک دختر بیروح ساختن
من تینا هستم البته اسم من تینا نیست چون من یک دختر ایرانی هستم ولی همه منو با این اسم صدا میکنن چون خودم میخوام
زندگی از بعد به تولد برای من سخت بود اما نه تا وقتی مهم ترین شخص توی زندگیم جلوی چشمام پر پر شد وقتی که یازده سالم بود مادرم جلوی چشمام از دنیا شیرینم رفت و منو با بدبختی هام تنها گذاشت وقتی سیزده ساله شدم پدرم منو ول کرد و من پیش برادرم که الان یک بازیگر معروف توی ایران هست زندگی میکردم و توی چهارده سالگی فهمیدم پدرم برای پولی که برای من بوده نقشه داره اما به لطف مادر بزرگم اون نقشه عملی نشد من توی پانزده سالگی به عنوان اولین دختر طراح نوجوان توی مدرسه معرفی کردن منم به این شغل علاقه داشتم پس قبول کردم درس خوندم درس خوندم که بلاخره دانشگاهی توی کره قبول شدم و قرار شد برم اونجا من الان بیست سالم هست و با شیش تا از دوستام زندگی میکنم که همه باهم همکار هستیم مثل خواهر برای هم هستیم و همو تیمار میکنیم
من الان توی کمپانی بیلگ هیت کار میکنم
( اگر اشتباه بود ببخشید )
مدیر بخش طراحی دوخت هستم با گروه های کیپاپ زیادی کار کردم مثل تی اکس تی و انهایپن و گروه های زیاد دیگه و امروز قرار بود با سوا به یک جلسه قرار داد جدید بریم و با بزرگترین بوی بند جهان قرار داد ببندیم یعنی گروه ( بی تی اس)
ادامه دارد.....
اگه دوست داشتین حمایت کنید و بگین ادامه بدم یا نه چون قرار اتفاقات خیلی قشنگ بیوفته مثل ملاقات تینا با یکی از اعضا ای گروه بی تی اس دوست داشتین حتما بگین
- ۱۰.۶k
- ۲۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط