پارت ❷
پارت ❷
ات ویو
مثل روز های دیگه باز
هم تو اتاقم بودم ولی این سری
خداروشکر کوک اجازه داده بود برم بیرون
و لوازم مورد نیازم رو بگیرم ولی خودشم بیاد راستیتش با اینکه عاشقمه و من دوسش ندارم
پدر مادرم هم براشون مهم نیس
که چیکار میکنم چیکار نمیکنم
چون همه اختیار من دست کوک هستش
و باید اول از اون اجازه بگیرم
و خدمتکار چند روز پیش اومده بود
پیشم که گفت ارباب ( کوک) با پدر و مادرم در مورد موضوع مهمی حرف زده و درمورد من بدبخته 😮💨 رفتم یه دوش گرفتم سریع
و اماده شدم که با کوک برم خرید ی
ه لباس ساده پوشیدم و یه تینت زدم ک
ه یکی در زد
+بیا تو
-های بیبی
+کوک چند بار بگم منو این جوری صدا نکن
-دوست دارم عشقمو این جوری صدا کنم *لبخند
+یاااااا تو حتی سعی نکردی منو
عاشق خودت کنی بعد....
-یعنی دوسم نداری؟
+نه
-یا شوخی خوبی بود *خنده عصبی
+کوک چند بار بگم تو عاشق شدی
به من چه من هنوز دوست ندارم
-اوکی 🤕
+ناراحت نشو امروز میخایم بریم بیرون دیگه
-اها اره بریم چیزه فقط اونجا
+حرفتو گوش بدم لباس های باز نگیرم
-اره خب بریم
+اوهوم 🥳🥳😆
-*نیشخند 😏 خب بریم دیگه
+بریمممممم
چند مین بعد
رسیدیم به یه پاساژ بزرگ شبیه ندیده ها به همه مغازه ها نگاه میکردم
-خب بیب مامانت گفت لوازم شخصی نیاز داری... بهت کارت میدم برو بگیر
+.....
ات ویو
مثل روز های دیگه باز
هم تو اتاقم بودم ولی این سری
خداروشکر کوک اجازه داده بود برم بیرون
و لوازم مورد نیازم رو بگیرم ولی خودشم بیاد راستیتش با اینکه عاشقمه و من دوسش ندارم
پدر مادرم هم براشون مهم نیس
که چیکار میکنم چیکار نمیکنم
چون همه اختیار من دست کوک هستش
و باید اول از اون اجازه بگیرم
و خدمتکار چند روز پیش اومده بود
پیشم که گفت ارباب ( کوک) با پدر و مادرم در مورد موضوع مهمی حرف زده و درمورد من بدبخته 😮💨 رفتم یه دوش گرفتم سریع
و اماده شدم که با کوک برم خرید ی
ه لباس ساده پوشیدم و یه تینت زدم ک
ه یکی در زد
+بیا تو
-های بیبی
+کوک چند بار بگم منو این جوری صدا نکن
-دوست دارم عشقمو این جوری صدا کنم *لبخند
+یاااااا تو حتی سعی نکردی منو
عاشق خودت کنی بعد....
-یعنی دوسم نداری؟
+نه
-یا شوخی خوبی بود *خنده عصبی
+کوک چند بار بگم تو عاشق شدی
به من چه من هنوز دوست ندارم
-اوکی 🤕
+ناراحت نشو امروز میخایم بریم بیرون دیگه
-اها اره بریم چیزه فقط اونجا
+حرفتو گوش بدم لباس های باز نگیرم
-اره خب بریم
+اوهوم 🥳🥳😆
-*نیشخند 😏 خب بریم دیگه
+بریمممممم
چند مین بعد
رسیدیم به یه پاساژ بزرگ شبیه ندیده ها به همه مغازه ها نگاه میکردم
-خب بیب مامانت گفت لوازم شخصی نیاز داری... بهت کارت میدم برو بگیر
+.....
۳.۲k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.