طرح جمع آورى لبخندهايش از تهران
طرح جمع آورى لبخندهايش از تهران
كار ساده اى نبود
غُبارِ غمِ پايتخت
خنده هايت را پنهان مى كند
در قعر بلنداى هاى و هوىِ كُشتگان خيابان
در ازدحام مسافران تك سفره مترو
به مقصدهاى تكرارى
مقصد هاى فقير
بدان كه من غمِ تمام آن مسافران بى سفرم
من غمِ تمامِ مسافران بى مقصدم
غمِ تمام بازماندگانِ كُشتگانِ بى دليلم
من بى تو فقيرم
و در اعماقِ فقرِ تو
پيك ام را به زير ِ پيكِ خالى خودم مى زنم
با دو پيكِ پشت هم
فكر فرصتى به اغيار نمى دهد
تو تا فرصت هست بگو
من را بى تو كه مى توان صدا زد ؟!
وقتى به جستجوى تو
بر پُشتِ بامِ بلند ياد لبخند خنده هات
بايد طرح جمع آورى خودم را پياده كنم
من خودم را جمع نمى كنم
دلم را پياده مى كنم
در دست هاى تو مى گذارم
و پياده مى شوم
رفيق
هواى كوچه ما
از عشق نشانى نداشت
قبل از اينكه
لبخندهات
شب و من و كوچه را سياه مست كند...
[ سجاد افشاريان ]
مرداد ماه هزار و سيصد و نود و هفت / باز نوشت خرداد ماه هزار و سيصد و نود و هشت / تهران
#شعر #سجاد_افشاريان #سجادافشاريان
كار ساده اى نبود
غُبارِ غمِ پايتخت
خنده هايت را پنهان مى كند
در قعر بلنداى هاى و هوىِ كُشتگان خيابان
در ازدحام مسافران تك سفره مترو
به مقصدهاى تكرارى
مقصد هاى فقير
بدان كه من غمِ تمام آن مسافران بى سفرم
من غمِ تمامِ مسافران بى مقصدم
غمِ تمام بازماندگانِ كُشتگانِ بى دليلم
من بى تو فقيرم
و در اعماقِ فقرِ تو
پيك ام را به زير ِ پيكِ خالى خودم مى زنم
با دو پيكِ پشت هم
فكر فرصتى به اغيار نمى دهد
تو تا فرصت هست بگو
من را بى تو كه مى توان صدا زد ؟!
وقتى به جستجوى تو
بر پُشتِ بامِ بلند ياد لبخند خنده هات
بايد طرح جمع آورى خودم را پياده كنم
من خودم را جمع نمى كنم
دلم را پياده مى كنم
در دست هاى تو مى گذارم
و پياده مى شوم
رفيق
هواى كوچه ما
از عشق نشانى نداشت
قبل از اينكه
لبخندهات
شب و من و كوچه را سياه مست كند...
[ سجاد افشاريان ]
مرداد ماه هزار و سيصد و نود و هفت / باز نوشت خرداد ماه هزار و سيصد و نود و هشت / تهران
#شعر #سجاد_افشاريان #سجادافشاريان
۸.۳k
۱۱ شهریور ۱۳۹۹