حبیب آقا نه کافه رفته استنه کتاب خوانده است و نه سیگار ب

حبیب آقا نه کافه رفته است،نه کتاب خوانده است و نه سیگار برگ برلب گذاشته و کلاهِ کج بر سر،نه با فیلم تایتانیک گریه کرده است و نه ولنتاین میداند چیست...!
اما صدیقه خانم که مریض شد،شب‌ها کار میکرد و صبح‌ها به کار خانه میرسید؛ در چشمانش خستگی فریاد میزد،خواب یک آرزو بود اما جلوی بچه‌ها و صدیقه خانوم ذره‌ای ضعف بروز نمیداد!
حبیب اقا عشق را معنا میکرد...
نمایش نمیداد...
#حس_خوب_فرفری 😍
دیدگاه ها (۱۲)

می خواهم برگردم به روزهایِ خوبی که مادربزرگ زنده بود...که پد...

محبوبم! شما طعمِ چایِ چین‌اولِ دشت‌های لاهیجان‌اید،یک قندان ...

یکم قشنگی ببینیم...؟😀تو آخرین بازمانده‌ی دلخوشی‌های منی، برا...

امروز که پرتقالت رو خوردی بیا هسته‌هاش رو تو خاک بکاریم و از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط