عشق ارباب
#عشق_ارباب
به نام خدا
پارت۳:
همینطور تو فکر بودم رفتم تا سر ایستگاه سوار ماشین شدم و رفتم خونه همینطور داشتم فکر میکردم چطور ب پدر مادرم بگم مطمین بودم مادرم دیشب تا صب دست به دعا بود رسیدم...از ماشین پیاده شدم
درو زدم رفتم داخل وقتی مادرم دید ک قیافم کبود و سیاه شد رنگش با دیوار فرقی نداشت خیلی ترسیده بود
مامان ارت:دختر با خودت چیکار ک..کردی این چ قیافه ایه چرا سیاهو کبود شدی
من نمیدونستم باید چی بگم گنگ شدع بودم دنیا دور سرم میچرخید
ارت:مامان من حالم بدع ی دارویی چیزی بیار یا منو ببر دکتر بهت میگم قضیه چیه
نشستم مامانم اومد و روی جاهای کبودیه بدنم روغن دست ساز زد تا خوب شه
نشستن و واسش تعریف کردم
بعد از گفتم بهم چک زد و گفت:تو چطور تونستی بری خونه ی پسری ک تازه یک روز بود ک باهاش اشنا شده بودی
ارت:ما...ممان لطفا ب حرفام گوش بده
مامان ارت:نمیخوام برو تو اتاقت حق نداری دیگه از خونه بری بیرون
رفتم تو اتاقم همش ب فکر جیمین بودم
عشق من ب جیمین با ی تنفر شروع شد..
وافعا چرا باهام این کارو کرد
گریه میکردم ..خیلی حالم بدبود
دوماه گذشت همش کلیم درد میکرد خیلی حالم بدبود...
تا اینکه مامانم رفت دکترسونو گرافی تا نوبت بگیره واسم
اونروز رفتم دکتر
منشی اسممو صدا زد رفتم داخل
روی تخت دراز کشیدم...
لباسمو زدم بالا تا دکتر صابون مخصوصو روی شکمم بماله تصویر داخل شکمم رو مانیتور روبرم بود
یچی داخلش دستو پا میزد
دکتر :دختر دوس داری یا پسر
ارت:ینی چی من حاملم
دکتر:بعله خانوم مبارک باشه
تا گفت دنیارو کوبیدن تو سرم انگار
لباسمو درست کردم و رفتم بیرون
ی دختر ۱۷ ساله ک حاملس نمیدونستم باید چیکار میکردم
مامانم ناراحت بود هی میزد تو سرش
منم ب جیمین فحش میدادم
از ی طرف ب فکر جیمین و از ی طرف دیگه ب فکر سقد بچه بودم اما دلم میسوخت اونم حق زندگی داره تصمیممو گرفم میخواستم ب دنیاش بیارم
رفتیم خونه روی مبل نشستم ب شکمم دست میزدم و ریه میکردم
چطوری اینطور شد..
امیدوارم از پارت ۳ خوشتون اومدع باشع گایز..
نظراتتونو کامنت کنید پلیزززز
به نام خدا
پارت۳:
همینطور تو فکر بودم رفتم تا سر ایستگاه سوار ماشین شدم و رفتم خونه همینطور داشتم فکر میکردم چطور ب پدر مادرم بگم مطمین بودم مادرم دیشب تا صب دست به دعا بود رسیدم...از ماشین پیاده شدم
درو زدم رفتم داخل وقتی مادرم دید ک قیافم کبود و سیاه شد رنگش با دیوار فرقی نداشت خیلی ترسیده بود
مامان ارت:دختر با خودت چیکار ک..کردی این چ قیافه ایه چرا سیاهو کبود شدی
من نمیدونستم باید چی بگم گنگ شدع بودم دنیا دور سرم میچرخید
ارت:مامان من حالم بدع ی دارویی چیزی بیار یا منو ببر دکتر بهت میگم قضیه چیه
نشستم مامانم اومد و روی جاهای کبودیه بدنم روغن دست ساز زد تا خوب شه
نشستن و واسش تعریف کردم
بعد از گفتم بهم چک زد و گفت:تو چطور تونستی بری خونه ی پسری ک تازه یک روز بود ک باهاش اشنا شده بودی
ارت:ما...ممان لطفا ب حرفام گوش بده
مامان ارت:نمیخوام برو تو اتاقت حق نداری دیگه از خونه بری بیرون
رفتم تو اتاقم همش ب فکر جیمین بودم
عشق من ب جیمین با ی تنفر شروع شد..
وافعا چرا باهام این کارو کرد
گریه میکردم ..خیلی حالم بدبود
دوماه گذشت همش کلیم درد میکرد خیلی حالم بدبود...
تا اینکه مامانم رفت دکترسونو گرافی تا نوبت بگیره واسم
اونروز رفتم دکتر
منشی اسممو صدا زد رفتم داخل
روی تخت دراز کشیدم...
لباسمو زدم بالا تا دکتر صابون مخصوصو روی شکمم بماله تصویر داخل شکمم رو مانیتور روبرم بود
یچی داخلش دستو پا میزد
دکتر :دختر دوس داری یا پسر
ارت:ینی چی من حاملم
دکتر:بعله خانوم مبارک باشه
تا گفت دنیارو کوبیدن تو سرم انگار
لباسمو درست کردم و رفتم بیرون
ی دختر ۱۷ ساله ک حاملس نمیدونستم باید چیکار میکردم
مامانم ناراحت بود هی میزد تو سرش
منم ب جیمین فحش میدادم
از ی طرف ب فکر جیمین و از ی طرف دیگه ب فکر سقد بچه بودم اما دلم میسوخت اونم حق زندگی داره تصمیممو گرفم میخواستم ب دنیاش بیارم
رفتیم خونه روی مبل نشستم ب شکمم دست میزدم و ریه میکردم
چطوری اینطور شد..
امیدوارم از پارت ۳ خوشتون اومدع باشع گایز..
نظراتتونو کامنت کنید پلیزززز
۲۱.۳k
۱۰ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.