[part6]
[part6]
{بهت نمی بازم}
@ خب کارم با خانم پارک تموم شد
- حالش خوبه؟
@ باید استراحت کنه زیادی راه نره بدنشم برای کم غذایی و کم خواب اینجوری شده باید این چند وقت به خودش برسه و اگر نه براش خطرناک میشه
- باشه حواسم بهش هست مرسی ازتون
@ خواهش من دیگه میرم
- # خدافظ
- خب بهتر این بحث مزخرف رو تموم کنیم
# میرم ببینمش
ویو جونگکوک
وقتی در اتاق رو باز کردم ات خواب بود به دستش سرم وصل بود ولی جای تیغ های زیادی روی دستاش بود
+ عمو...
کاملا بهوش نیومده بود چشماش نیمه باز بود تا منو دید از جاش پرید
+ تو... اینجا کجاست ؟ چرا اینجام
# تهیونگ تورو توی جنگل نجات داد
+ بازم نتونستم از این دردهای مزخرف خلاص شم(زمزمه)
# چی؟
+ هیچی... من باید برم
# چی کجـ...
💎: ورود تهیونگ حرف جونگکوک رو قطع کرد
- تو جایی نمیری
+ تو کی هستی که دستور میدی
- شخصی که جونتو نجات داده
+ ازت نخواستم
- چرا درخواست کمک کردی
+ آخه ... خب... غریزی بود نادیدش بگیر
- اگر نادیدش میگرفتم الان مرده بودی
+ بهتر(داد)
💎: وقتی ات این حرفو زد جونگکوک و تهیونگ با تعجب به ات نگاه کردن ات خودشو زد به اون راه و دوباره دراز کشید چند لحظه ای سکوت بود که ...
- میرم به عموت زنگ بزنم بیاد دنبالت
+ فایده ای ندارد
ویو تهیونگ
به حرفش اهمیتی ندادم رفتم گوشیم رو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون طبق جاسوسی ها و تحقیقاتی که درموردشون کردم شماره تلفنشون هم داشتم جونگکوک توی اتاق بود و منم زنگ زدم به پارک مین سو (عموی ات)
× آلو
- جناب مین سو خانم پارک ات زخمی شد و از حال رفت
× خب؟
- الان حالش خوبه بیا ببرش
× مگه پا نداره بیام ببرمش؟
- چی ؟
× اگر حرف واجبی نداری من سرم شلوغه خدافظ (تلفن رو قطع کرد)
چیییی؟... بیخیال میفرستمش خونه ی خودش
§پرش مکانی به اتاقی که ات توش بود§
ویو جونگکوک
وقتی تهیونگ رفت بیرون به ات نگاه کردم داشت از پنجره ی اتاق به بیرون نگاه میکرد
+ چرا اومد دنبالم؟
# چی؟
+ اون از کجا میدونستم اونجام... برام بپا گذاشته بود؟
# ات این سوالات رو باید از تهیونگ بپرسی نه من
+ ...
# حالت خوبه؟
+ مگه مهمه(سرد)
# اره
+ بیخیال فقط یه زمان کوتاه مهم هستم بعد از اینکه سواستفاده ازم تموم شد به سادگی مثل یه اشغال دور انداخته میشم... بزارید برم خونه خسته ام
\ادامه دارد/
{بهت نمی بازم}
@ خب کارم با خانم پارک تموم شد
- حالش خوبه؟
@ باید استراحت کنه زیادی راه نره بدنشم برای کم غذایی و کم خواب اینجوری شده باید این چند وقت به خودش برسه و اگر نه براش خطرناک میشه
- باشه حواسم بهش هست مرسی ازتون
@ خواهش من دیگه میرم
- # خدافظ
- خب بهتر این بحث مزخرف رو تموم کنیم
# میرم ببینمش
ویو جونگکوک
وقتی در اتاق رو باز کردم ات خواب بود به دستش سرم وصل بود ولی جای تیغ های زیادی روی دستاش بود
+ عمو...
کاملا بهوش نیومده بود چشماش نیمه باز بود تا منو دید از جاش پرید
+ تو... اینجا کجاست ؟ چرا اینجام
# تهیونگ تورو توی جنگل نجات داد
+ بازم نتونستم از این دردهای مزخرف خلاص شم(زمزمه)
# چی؟
+ هیچی... من باید برم
# چی کجـ...
💎: ورود تهیونگ حرف جونگکوک رو قطع کرد
- تو جایی نمیری
+ تو کی هستی که دستور میدی
- شخصی که جونتو نجات داده
+ ازت نخواستم
- چرا درخواست کمک کردی
+ آخه ... خب... غریزی بود نادیدش بگیر
- اگر نادیدش میگرفتم الان مرده بودی
+ بهتر(داد)
💎: وقتی ات این حرفو زد جونگکوک و تهیونگ با تعجب به ات نگاه کردن ات خودشو زد به اون راه و دوباره دراز کشید چند لحظه ای سکوت بود که ...
- میرم به عموت زنگ بزنم بیاد دنبالت
+ فایده ای ندارد
ویو تهیونگ
به حرفش اهمیتی ندادم رفتم گوشیم رو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون طبق جاسوسی ها و تحقیقاتی که درموردشون کردم شماره تلفنشون هم داشتم جونگکوک توی اتاق بود و منم زنگ زدم به پارک مین سو (عموی ات)
× آلو
- جناب مین سو خانم پارک ات زخمی شد و از حال رفت
× خب؟
- الان حالش خوبه بیا ببرش
× مگه پا نداره بیام ببرمش؟
- چی ؟
× اگر حرف واجبی نداری من سرم شلوغه خدافظ (تلفن رو قطع کرد)
چیییی؟... بیخیال میفرستمش خونه ی خودش
§پرش مکانی به اتاقی که ات توش بود§
ویو جونگکوک
وقتی تهیونگ رفت بیرون به ات نگاه کردم داشت از پنجره ی اتاق به بیرون نگاه میکرد
+ چرا اومد دنبالم؟
# چی؟
+ اون از کجا میدونستم اونجام... برام بپا گذاشته بود؟
# ات این سوالات رو باید از تهیونگ بپرسی نه من
+ ...
# حالت خوبه؟
+ مگه مهمه(سرد)
# اره
+ بیخیال فقط یه زمان کوتاه مهم هستم بعد از اینکه سواستفاده ازم تموم شد به سادگی مثل یه اشغال دور انداخته میشم... بزارید برم خونه خسته ام
\ادامه دارد/
۱.۴k
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.