لرزشی دارد دلم انگار دلتنگت شدم

✒ :
لرزشی دارد دلم انگار دلتنگت شدم
خوب می دانی که من با عشوه ای خامت شدم

کاش می شد با غزل یک جرعه مهمانم کنی
نیست انگاری دلت با من، که درمانم کنی

من که از چشمان مست تو غزل خوان گشته ام
هر دری را غیر تو بر روی این دل بسته ام

منتظر ماندم که شاید یک نظر بر من کنی
ترسم اندوه مرا از کاه چون خرمن کنی

خمره ای دارد دلم، از آب انگور تو پُر
خمره را بگشودم و اشعار من شد همچو دُرّ

شد شکر ریز از لبت لبهای گرم مست من
مثنوی سر ریز شد با یک قلم در دست من



💞 💞 💞

@d_f ✍ 💞
دیدگاه ها (۳)

با قلم می‌گویم :ای همزاد ، ای همراه ...ای هم سرنوشت ..!هر دو...

میروی اما خودت هم خوب میدانی عزیزمی کنی گاهی فراموشم ولی انک...

قصد دارم"دل به چشمانت "ببازم حاضری..کعبه ام را!"دور چشمانت "...

گرگ به گله خیره مانده بود ؛پرسیدم مگر گرگ ها هم فکر میکنند ؛...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط