یه بارم خواستیم عین این لاکچریا صبحونه بخوریم، صبح پا شد
یه بارم خواستیم عین این لاکچریا صبحونه بخوریم، صبح پا شدم نون تست و تخم مرغ خریدم، آب پرتقال تازه هم گرفتم بعد خانواده رو صدا زدم برا صبونه
بابام اومد سر سفره گفت اینا دیگه چین؟ بعدشم درحالی که داشت نون تست رو لای بربری لقمه میکرد یه قند گذاشت دهنش آب پرتقالش رو فوت کرد و خورد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
حیف نون ۱۸ سال از ازدواجش میگذشته و بچه نداشته ، ازش میپرسن چرا بچه دار نمیشین؟
میگه چون دکتر ها میگن کسایی که نسبت فامیلی نزدیک دارن بچه هاشون ناقص میشن…
میپرسن مگه نسبت فامیلی تو و زنت چیه؟
میگه زن و شوهریم دیگه
از این نسبت نزدیکتر؟
ــــــــــــــــــــــــــــــ
یه شب تو عالم مستی گفتم یه فال حافظ بگیرم فال اول جالب نبود فال دوم معنیش نفهمیدم
فال سوم کتاب گفت داداش ایندفعه رو من یه فالی پیدا میکنم بهت میدم ولی ناموسا با شاهنامه نمیشه فال گرفت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
چند تا عکس از اعضای خانواده
عین این خانواده با کلاسا چسبوندم رو در یخچال
بابام فقط عکس منو کند
و گفت:
الدنگ من به سن تو بودم دوتا بچه داشتم
همینطوریش به زور تو خونه تحملت میکنم
همین مونده موقع آب خوردنم جلو چشمم باشی
ــــــــــــــــــــــــــــــ
بچههه تو بی آرتی گریه میکرد میگفت کیک میخوام
مامانش گفت کیک نداریم الان.
"
"
منم از کیفم یه کیک درآوردم جلوش خوردم تا بیشتر گریه کنه
ــــــــــــــــــــــــــــــ
امتحان تنظیم خانواده داشتم
اومدم بخونم
دیدم خودم بیشتر بلدم!
یه سری نکات ریز به جزوه اضافه کردم!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
♦ ️سه تا پسر ابادانی درباره پدرهایشان لاف می زدند:
اولی گفت: «پدر من سریعترین دونده است. اون می تونه یک تیر رو با تیرکمون پرتاب کنه و بعد از شروع به دویدن، از تیر جلو بزنه.»
دومی گفت: «تو به این میگی سرعت!؟ پدر من شکارچیه. اون شلیک میکنه و زودتر از گلوله به شکار میرسه.»
سومی سرشو تکون داد و گفت:
«شما دو تا هیچی راجع به سریع بودن نمی دونید. پدر من کارمند دولت است. اون کارشو ساعت 4:30 تعطیل میکنه و 3:45 تو خونه است!»
بابام اومد سر سفره گفت اینا دیگه چین؟ بعدشم درحالی که داشت نون تست رو لای بربری لقمه میکرد یه قند گذاشت دهنش آب پرتقالش رو فوت کرد و خورد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
حیف نون ۱۸ سال از ازدواجش میگذشته و بچه نداشته ، ازش میپرسن چرا بچه دار نمیشین؟
میگه چون دکتر ها میگن کسایی که نسبت فامیلی نزدیک دارن بچه هاشون ناقص میشن…
میپرسن مگه نسبت فامیلی تو و زنت چیه؟
میگه زن و شوهریم دیگه
از این نسبت نزدیکتر؟
ــــــــــــــــــــــــــــــ
یه شب تو عالم مستی گفتم یه فال حافظ بگیرم فال اول جالب نبود فال دوم معنیش نفهمیدم
فال سوم کتاب گفت داداش ایندفعه رو من یه فالی پیدا میکنم بهت میدم ولی ناموسا با شاهنامه نمیشه فال گرفت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
چند تا عکس از اعضای خانواده
عین این خانواده با کلاسا چسبوندم رو در یخچال
بابام فقط عکس منو کند
و گفت:
الدنگ من به سن تو بودم دوتا بچه داشتم
همینطوریش به زور تو خونه تحملت میکنم
همین مونده موقع آب خوردنم جلو چشمم باشی
ــــــــــــــــــــــــــــــ
بچههه تو بی آرتی گریه میکرد میگفت کیک میخوام
مامانش گفت کیک نداریم الان.
"
"
منم از کیفم یه کیک درآوردم جلوش خوردم تا بیشتر گریه کنه
ــــــــــــــــــــــــــــــ
امتحان تنظیم خانواده داشتم
اومدم بخونم
دیدم خودم بیشتر بلدم!
یه سری نکات ریز به جزوه اضافه کردم!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
♦ ️سه تا پسر ابادانی درباره پدرهایشان لاف می زدند:
اولی گفت: «پدر من سریعترین دونده است. اون می تونه یک تیر رو با تیرکمون پرتاب کنه و بعد از شروع به دویدن، از تیر جلو بزنه.»
دومی گفت: «تو به این میگی سرعت!؟ پدر من شکارچیه. اون شلیک میکنه و زودتر از گلوله به شکار میرسه.»
سومی سرشو تکون داد و گفت:
«شما دو تا هیچی راجع به سریع بودن نمی دونید. پدر من کارمند دولت است. اون کارشو ساعت 4:30 تعطیل میکنه و 3:45 تو خونه است!»
۱۱.۲k
۱۴ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.