ساعت صبح

ساعت 2:00 صبح
، نیویورک در سکوت غرق شده بود، اما در سالن مدرسه Edner، شور و هیجان موج می‌زد. نوری رنگارنگ و لرزان فضا را پر کرده بود و موسیقی بلند، ضربان قلب همه را تندتر می‌کرد. در میان جمعیت پسران، دختری تنها با حرکات موزون و پرانرژی می‌رقصید. الین، با موهای بلند مشکی که با هر حرکتش به این سو و آن سو می‌رفت، تمام توجه‌ها رو به خودش جلب کرده بود. دوست پسرش، ته، از دور تماشاش می‌کرد.

ته، با چهره‌ای که نشان از مستی داشت، از بین جمعیت کنار رفت تا به الین برسد. نگاهش پر از عشق و حسادت بود. الین با حرکات هیجان‌انگیزش پسران بیشتری را به سمت خود می‌کشاند و این ته را آزار می‌داد.

ته آرام پشت الین قرار گرفت و دستانش را روی پهلوهای او گذاشت. الین از تماس دستان ته، لرزشی خفیف کرد. ته آرام خم شد و با صدایی که فقط به گوش الین برسد، گفت:
بهت خوش می‌گذره؟

الین چرخید و با لبخندی شیطنت‌آمیز گفت: خیلی دوست دارم اوپا.
و بعد، بو*سه‌ای کوتاه اما پرحرارت روی ل*ب‌های ته زد.

ته با صدایی آرام و لحنی مرموز جواب داد: «هنوز مونده...» سپس دست الین را گرفت و او را به سمت در خروجی هدایت کرد.
ته:بیا بریم یه جایی که فقط من و تو باشیم.
الین با چشمانی که از هیجان برق میزد، با او همراه شد.

لایک یادت نره!!!!!
دیدگاه ها (۱۹)

ببخشید که نزاشتم ولی بجاش فردا میزارم 🥺خب؟؟

فیک ٢

هانول

🌛پارت یک🌜

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط