جلوی آیینه میروم ... خیلی شکسته ام ... جدا این سالها سخت
جلوی #آیینه میروم ... خیلی شکسته ام ... جدا این سالها سخت ، #خسته شده ام ... درون آیینه به #رنج و عذاب و #دلتنگی و #تنهاییم نگاه میکنم که روی شونه ام ریخته ... آنها را درون مشت هایم #اسیر میکنم ... به #نبرد سختی میروم ... تمام #خاطرات بی تو بودن جلوی #چشمانم ظاهر میشود ... تمام پشت کردن هات به #من ، به دلتنگی هایم ، به #لبخند هام و صدا زدنم ... به #فریاد هایی که شنیده نشد ... به در اتاقم مینگرم ... به دری که هیچ وقت رو به من باز نشد ... به دستان #قاتل م نگاه میکنم که #هیچ_وقت گرمای #دستانت را حس نکرد ... خاطراتم رو در #مچم حلقه میکنم .... #خفگی آنها را احساس میکنم .... خفگی خاطراتی که مدتهاست مرده
#نوشته_ی_نرگس_طلیس_چی
@NEVISCHI
#نوشته_ی_نرگس_طلیس_چی
@NEVISCHI
۱.۹k
۱۸ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.