لحظههایی هستند

لحظه‌هایی هستند
که هستیم
چه تنها،
چه در جمع،
اما خودمان نیستیم
انگار روحمان می‌رود همانجا که می‌خواهد...
بی صدا، بی هیاهو
همان لحظه‌هایی که
راننده می‌گوید رسیدیم
فروشنده می‌گوید باقی پول را نمی‌خواهی؟
و مادر صدا می‌کند: حواست کجاست؟
ساعت‌هایی که شنیدیم و نفهمیدیم خواندیم و نفهمیدیم
دیدیم و نفهمیدیم
و تلویزیون خودش خاموش شد
آهنگ بارها تکرار شد
هوا روشن شد
تاریک شد
چای سرد شد
غذا یخ کرد
در یخچال باز ماند
و در خانه را قفل نکردیم
و نفهمیدیم کی رسیدیم
و کی گریه‌هایمان بند آمد و...
کی عوض شدیم
کی دیگر نترسیدیم
از ته دل نخندیدیم
و دل نبستیم...
و چطور یکباره آنقدر بزرگ شدیم و موهای سرمان سفید و از آرزوهایمان کی گذشتیم؟!
و کی دیگر او را برای همیشه فراموش کردیم...

#پابلو_نرودا
دیدگاه ها (۱)

کنارت چقدر حال من عالیه...🙂💙‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...

حریمِ چشمانت،قلمرو شبڪَردےهاے من است...صداے بوسہ‌هایمان می‌ش...

نمی دانمدر این "شب زیباهم اکنون در کجا مشغول لبخندیفقط یک آر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط