.دﻟﻢ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻏﻤﮕﯿﻦ اﺳﺖ در اﯾﻦ ﮐﻮﻣﻪ در اﯾﻦ زﻧﺪان در اﯾﻦ ﻏﻮﻏﺎ
.دﻟﻢ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻏﻤﮕﯿﻦ اﺳﺖ در اﯾﻦ ﮐﻮﻣﻪ در اﯾﻦ زﻧﺪان در اﯾﻦ ﻏﻮﻏﺎی ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ در اﯾﻦ ﺟﺸﻦ ﻓﺮاﻣﻮﺷﯽ در اﯾﻦ دﻧﯿﺎی ﺑﯽ ﻣﻬﺮ و ﮐﻢ آﻏﻮﺷﯽ دﻟﻢ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ و ﺗﻨﮓ اﺳﺖ دﻟﻢ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ از آﻩ ﭘﺮ از درد ﭘﺪرﻫﺎﻣﺎن و از ﭼﺸﻢ ﭘﺮ از اﺷﮏ ﺗﻤﺎم ﻣﺎدر ﻫﺎ دﻟﻢ آﺷﻮب آﺷﻮب اﺳﺖ دﻟﻢ ﺳﺮد و ﺗﻨﻢ ﺑﯽ روح ﺑﯽ روح اﺳﺖ ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﻢ، ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﻢ دﮔﺮ اﯾﻦ زﻧﺪﮔﺎﻧﯽ را و دل را ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﺮ ﺑﺎﻻ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺳﺎدﻩ ﻣﯽ ﮔردد و ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ، و ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻫﻮای ﮔﺮﯾﻪ دارد آﺳﻤﺎن ﻫﻢ ﭘﺎی ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﻣﯽ روم آرام ﮔﻮﻧﻪ ام ﺧﯿﺲ اﺳﺖ ...اﺳﻤﺎن ﻣﯽ ﺑﺎرد اﻣﺸﺐ ﺑﺮ ﻣﻦ و ﺑﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺳﺨﺖ
۱.۱k
۱۱ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.